علتهای چهارگانه، علل اربعهfour causesواژههای مصوب فرهنگستاندر فلسفة ارسطو، چهار علت تبیینکنندة پدیدهها شامل علت مادی (material) و علت صوری (formal) و علت فاعلی (efficient) و علت غایی (final)
کوششلغتنامه دهخداکوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) عمل کوشیدن . فعل کوشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوشیدن . (ناظم الاطباء). || سعی و جهد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جد. کَدّ. سعی . تساعی . مجاهدت . اجتهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به کوشش نروید گ
مثوباتلغتنامه دهخدامثوبات . [ م َ ] (ع اِ) عوضهای نیکی و جزای نیکی و این کلمه جمع مثوبة است ... (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مثوبة. اجور. مزدها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر در معالجت ایشان برای حسبت سعی پیوسته آید ... اندازه ٔ خیرات و مثوبات آن که تواند شناخت . (کلیله و
انضباط اجتماعیواژهنامه آزادنظم دراجتماع یعنی درمردم. نظم اجتماعی مبین توقع های اساسی زندگی اجتماعی است. هر جامعه با هرنوع اعتقادها، سنت ها، گرایش های سیاسی و با هر سیستم حکومتی نیازمند داشتن نظم و ترتیب خاص برای اداره خود است. حتی جوامع اولیه انسان ها دارای نظم اجتماعی بوده است کمااینکه جنبه طبیعی این نظم را نمی توان نادیده گ
کردارلغتنامه دهخداکردار. [ ک ِ ] (اِمص ، اِ) کرده . شغل و عمل و کار. (برهان ). فعل . (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). کوشش پیوسته در کار.هر عملی که انسان همیشه بدان مشغول باشد. کسب . صنعت . پیشه . اشتغال . اهتمام . (ناظم الاطباء). || به فعل آوردنیها باشد از نیک و بد. (برهان ). فعل خوب و یا بد. (نا
کوششلغتنامه دهخداکوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) عمل کوشیدن . فعل کوشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوشیدن . (ناظم الاطباء). || سعی و جهد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جد. کَدّ. سعی . تساعی . مجاهدت . اجتهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به کوشش نروید گ
کوششدیکشنری فارسی به عربیاجهاد , امتداد , تجربة , جهد , شدة , صراع , عمل , فوضي , قبضة , محاکمة , محاولة , مسعي , نشاط
کوششدیکشنری فارسی به انگلیسیattempt, bid, drive, effort, endeavor, essay, exertion, push, shot, strain, stroke, study, trial, try
روز کوششلغتنامه دهخداروز کوشش . [ زِ ش ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز جنگ . (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ). روز نبرد : آن جهانداری که از آواز کوسش دمبدم روز کوشش آید اندر گوشش النصر معک .سلمان ساوجی (از انجمن آرا).
کوششلغتنامه دهخداکوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) عمل کوشیدن . فعل کوشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوشیدن . (ناظم الاطباء). || سعی و جهد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جد. کَدّ. سعی . تساعی . مجاهدت . اجتهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به کوشش نروید گ
گاه کوششلغتنامه دهخداگاه کوشش . [ هَِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وقت ِ جنگ . (مؤیدالفضلا) (آنندراج ).