کولاویانلغتنامه دهخداکولاویان . [ کو / ک َ ] (ص ، اِ) پهلوانان کردان باشند از جنس نیکو (کذا). (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 394). پهلوانان و گردان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گرد و پهلوان . (ناظم الاطباء). اقبال در حاشیه ٔ <span cla
کالاوانلغتنامه دهخداکالاوان . (اِخ ) نام جایی است که قصه خوان آن بسیارگو بود. (آنندراج ) : کسی که گاه ثنا گستری گر (؟) تو بودنفس درازتر از قصه خوان کالاوان .آنندراج (از بهار عجم ).
قولونلغتنامه دهخداقولون . (معرب ، اِ) از یونانی کلن . روده ٔ فراخ .- قولون افقی ؛ (اصطلاح پزشکی ) قسمتی از روده ٔ فراخ را گویند که دنباله ٔ قولون صاعد است و پس از آن قرار داردو بطور افقی از زیر کبد و در جلو قسمت تحتانی کلیه ٔراست از طرف راست شکم بطرف چپ شکم در زیر
کالوانلغتنامه دهخداکالوان . [ کال ْ ] (اِخ ) حصار استواری است بین بادغیس و هرات در میان کوهها. (از معجم البلدان ).
کالوژانلغتنامه دهخداکالوژان . (اِخ ) آخرین امپراتور مسیحی طرابوزان از خانواده کمننی که دختر او را اوزون حسن در هنگامی که امارت دیار بکر را داشت بازدواج خود درآورد. (از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ حکمت ص 448 و 450).<
کولاویلغتنامه دهخداکولاوی . [ ک َ ] (ص نسبی ) شولاپوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) پهلوان کرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کولا و کولاویان شود.
کولالغتنامه دهخداکولا. (اِ) زبان کردان بود بارانی گوید... (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 16) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گمان می کنم به کاف تازی مفتوح (کَولا) باشد و با اینکه در نسخه ٔ فرهنگ اسدی ، نخجوانی یکی دو بار دیگر به بارانی تصاد