بازآورد کردنلغتنامه دهخدابازآورد کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معذرت خواستن . عذر قبول کردن از کسی . (ناظم الاطباء) : گفتم از کویش روم بازآمدم با صد نیازهر که گوید ناسزائی بازآوردی کند.کاتبی (از فرهنگ ضیاء).
یغمای قمیلغتنامه دهخدایغمای قمی . [ ی َ ی ِ ق ُ ](اِخ ) به شیرین تکلمی موصوف بود. بیت زیر از اوست :به چنگال هما نگذاشت مشت استخوان من سگ کویش به جا آورد رسم آدمیت را.(از صبح گلشن ص 616).
دادخواهی کردنلغتنامه دهخدادادخواهی کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) تظلم کردن . قصه برداشتن . شکایت بردن . دادخواستن . دادجستن : برسر کویش قیامت دادخواهی میکندمشت خاکی هم زما بر چهره بودی کاشکی .سالک قزوینی (ا
حیدر تونیانیلغتنامه دهخداحیدر تونیانی . [ ح َ دَ رِ ] (اِخ ) درویش حیدر تونیانی ، از شاعران قلندرپیشه است ، موسیقی را خوب میداند. این مطلع او راست :چه روم کعبه که بینم در و دیوار آنجامن و کویش که بود لذت دیدار آنجا.رجوع به مجالس النفایس ص 167 شود.