کیت و کیتلغتنامه دهخداکیت و کیت . [ ک َ ت َ وَ ک َ ت َ / ک َ ت ِ وَک َ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) چنین و چنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چنین و چنان : و کان من الامر کیت و کیت ؛ بود آن چنین و چنان . (ناظم الاطباء).
کته کلفتلغتنامه دهخداکته کلفت . [ ک َ ت َ / ت ِ ک ُ ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع )کت و کلفت . رجوع به کلفت و نیز به کت و کلفت شود.
کت و کلفتیلغتنامه دهخداکت و کلفتی . [ ک َ ت ُ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کت و کلفت . ضخیمی . یُغُری .
گاومیشفرهنگ فارسی معین[ په . ] (اِمر.) 1 - گاو درشت هیکل با شاخ های دراز. 2 - (عا.) نفهم و بی شعور. 3 - درشت و کت و کلفت .
کت و کلفتلغتنامه دهخداکت و کلفت . [ ک َ ت ُ ک ُ ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) یُغُر. سِتُنبَه . (یادداشت مؤلف ). ستبر. کلفت . ضخیم . (از فرهنگ فارسی معین ).
کَتگویش دزفولیحفره ای که در دیواره بستر رودخانه در می آورند ومخلی خنک برای استراحت است ( در منطقه دزفول مرسوم است )
کَتگویش دزفولیحفره ای که در دیواره بستر رودخانه در می آورند ومخلی خنک برای استراحت است ( در منطقه دزفول مرسوم است )