کپورلغتنامه دهخداکپور. [ ] (اِ) به هندی اسم کافور است . (مخزن الادویه ). کبور. || اسم هندی کهرباست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کپورلغتنامه دهخداکپور. [ ک ُ ] (اِ) کُفُر. یک قسم ماهی خوراکی است که در گیلان و مازندران صید می شود. (یادداشت مؤلف ). گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر فراوان است . (فرهنگ فارسی معین ). این ماهی به اندازه ٔ ماهی سفید است اما به نسبت دیگر ماهیها گوشتش خوش خوراک نیست . آن را در لاهیجان کِپ
روکشکاری گرمmould cure retreading, hot cap, mould cure, hot retreading, remouldingواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن رویۀ خام را بر مَنجید سابخورده میکشند و سپس در قالب گرم میپزند
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کپورچاللغتنامه دهخداکپورچال . [ ک َ ] (اِخ ) از قرای ناحیه ٔ چهار فریضه و انزلی در گیلان . (یادداشت مؤلف ).
کپورچاللغتنامه دهخداکپورچال . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تلارپی بخش مشهدسر. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 157).
کپور برونلغتنامه دهخداکپور برون . [ ک ُ ب ُ ] (اِخ ) از نهرهایی است که از رشته های جبال جنوبی دریای خزر سرچشمه گیرد و به خلیج استراباد ریزد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 97).
کپورچاللغتنامه دهخداکپورچال . [ ک َ ] (اِخ ) از قرای ناحیه ٔ چهار فریضه و انزلی در گیلان . (یادداشت مؤلف ).
کپورچاللغتنامه دهخداکپورچال . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تلارپی بخش مشهدسر. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 157).
کپور برونلغتنامه دهخداکپور برون . [ ک ُ ب ُ ] (اِخ ) از نهرهایی است که از رشته های جبال جنوبی دریای خزر سرچشمه گیرد و به خلیج استراباد ریزد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 97).