کژرفلغتنامه دهخداکژرف . [ ک َ رَ ] (اِ) گیاهی باشد بغایت بدبوی . چون بر دست گیرند بوی آن مدتها از دست نرود. اما با مراجعه به مآخذ این گیاه شناخته نشد زیرا تعداد زیادی از گیاهان همین خاصیت را دارند. (از فرهنگ فارسی معین ) : من پس تو سنبل خوش چون چرم گر تو همی کژ
کژرففرهنگ فارسی عمیدگیاه بدبو: ◻︎ من پس تو سنبل تر چون چرم / گر تو همی کژرف گنده چری (ناصرخسرو۱: ۴۵۳).
چیکرولغتنامه دهخداچیکرو. (اِخ ) دهی است از بخش زابلی سراوان . در 15هزارگزی جنوب باختری زابلی کنار راه مالرو سوران به ایران شهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir
کیرفلغتنامه دهخداکیرف . [رُ ] (اِخ ) نام قدیمی آن «ویاتکا». شهری است در اتحاد جماهیر شوروی (سابق ) که بر کنار رود ویاتکا واقع است و 309000 تن سکنه دارد و صنایع نساجی و فلزسازی آن مهم است . (از لاروس ).
کیرولغتنامه دهخداکیرو. [ ک َ / ک ِ رُ / کی ] (اِ) به معنی حفظ و نگاه داشتن و حصول چیزهایی باشد که پیش از این در ذهن پوشیده بوده . (برهان ) (آنندراج ). حفظ و یاد و نگاهداشت و خاطرنشان و حصول چیزی که پیش از این در ذهن پوشیده و
کرفلغتنامه دهخداکرف . [ ک َ رَ ] (اِ) در مازندران و گیلان بی تشخیص به مطلق انواع سرخس گفته می شود. (یادداشت مؤلف ).
کژرفتارلغتنامه دهخداکژرفتار. [ ک َ رَ ] (ص مرکب ) بدسلوک . کسی که رفتارش ناراست و ناهموار باشد. کج رفتار. که بر مراد کس نرود. که خلاف مراد کس رود. || کوزپشت . (ناظم الاطباء).
کژرفتاریلغتنامه دهخداکژرفتاری . [ ک َ رَ ] (حامص مرکب ) کج رفتاری . بدسلوکی . رفتار بد و ناشایست و ناراست . (ناظم الاطباء).
کژرفتارلغتنامه دهخداکژرفتار. [ ک َ رَ ] (ص مرکب ) بدسلوک . کسی که رفتارش ناراست و ناهموار باشد. کج رفتار. که بر مراد کس نرود. که خلاف مراد کس رود. || کوزپشت . (ناظم الاطباء).
کژرفتاریلغتنامه دهخداکژرفتاری . [ ک َ رَ ] (حامص مرکب ) کج رفتاری . بدسلوکی . رفتار بد و ناشایست و ناراست . (ناظم الاطباء).