کژکلاهلغتنامه دهخداکژکلاه . [ ک َ ک ُ ] (ص مرکب ) که کلاه کژ دارد. کج کلاه . که کلاه یک بری بر سر نهد. که کلاه چنان بر سر نهد که لبه از یکسوی سر برترو از سوی دیگر سر فروتر باشد. رجوع به کج کلاه شود.
کیکلهلغتنامه دهخداکیکله . [ ک ِ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کمازان است که در شهرستان ملایر واقع است و 576 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کیاکلالغتنامه دهخداکیاکلا. [ کیا ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاق کلارستاق است که در بخش چالوس شهرستان نوشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کیاکلالغتنامه دهخداکیاکلا. [ کیا ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاویج است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 370 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کیاکلالغتنامه دهخداکیاکلا. [ کیا ک َ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان شاهی است که در شمال غربی شاهی و مشرق شوسه ٔ شاهی به بابل واقع است . این دهستان از 30 آبادی تشکیل شده است و 9هزار تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبه ٔ