کیوسکفرهنگ فارسی عمیداتاق کوچک در خیابان یا پارک که تلفن عمومی در آن نصب شده؛ محل فروش گُل، روزنامه، و مانند آنها.
کیوسکلغتنامه دهخداکیوسک . [ یُس ْ ] (فرانسوی ، اِ) اطاقی که هر سوی آن باز است . کلاه فرنگی . || دکه ای در معابر عمومی که در آن روزنامه ، گل و غیره فروشند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوشک شود.
باجهآگهی،نماباجهکیوسکبوردواژههای مصوب فرهنگستانآگهینمایی که بر بالای باجههای مطبوعاتی و باجههای گلفروشی نصب میشود
کوسکلغتنامه دهخداکوسک . [ ک َ وِ ] (اِ) باقلا را گویند و به عربی جرجیر خوانند. (برهان ). اسم فارسی جرجیر است و باقلا را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ).
کوسقلغتنامه دهخداکوسق . [ س َ ] (معرب ، ص ) بعضی گویند فارسی معرب است .(از المعرب جوالیقی ص 283). معرب کوسه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوسج . رجوع به کوسج و کوسه شود.
کوشکلغتنامه دهخداکوشک . (اِ) بنای بلند را گویند و به عربی قصر. (برهان ). قصر و هر بنای رفیع بلند و بارگاه و سرای عالی . (ناظم الاطباء). بنای مرتفع و عالی .قصر. کاخ . کوشه . گوشک . (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی کوشک کردی کشک . (کلاه فرنگی بالای بنا، اطاق تابستانی ). معرب آن جوسق . (از حاشیه ٔ بره
کوشکلغتنامه دهخداکوشک . (اِخ ) ازشهرهای بالس است که ناحیتی [ از نواحی حدود خراسان و شهرهای وی ] است اندر میان بیابان ... و مستقر امیرشهر کوشک است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 104).
باجهآگهی،نماباجهکیوسکبوردواژههای مصوب فرهنگستانآگهینمایی که بر بالای باجههای مطبوعاتی و باجههای گلفروشی نصب میشود