گاویزنفرهنگ فارسی عمیدمادهای شبیه زردۀ تخممرغ که از میان زهرۀ گاو بهدست میآوردند؛ مهرۀ زهرۀ گاو؛ گاوزهره؛ گاوزهرج؛ گاوسنگ؛ گاودارو.
گاویزنلغتنامه دهخداگاویزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) زهره ٔ گاو. و بعضی گویند چیزی باشد مانند سنگ و آن اززهره ٔ گاو برآید چنانکه حجرالتیس از زهره ٔ گاو کوهی برمی آید و رنگ آن مانند زردی تخم مرغ باشد و چون از زهره ٔ گاو برآرند نرم بودو اندک زمانی که در دهن گیرند سخت و محکم شود و آن را مهره ٔ زهره ٔ گاو
آویزگنلغتنامه دهخداآویزگن . [ گ ِ ] (ص مرکب ) آنکه بهر کس درآویزد. آنکه بهر چیز درآویزد. آنکه بهر چیز تشبث کند. شَبِث . (ربنجنی ) (السامی فی الاسامی ). عَلِق . (السامی فی الاسامی ). متشبث . || مبرم (چون گدا).
اوزنلغتنامه دهخدااوزن . [ اَ زَ ] (ع ن تف ) سنگین تر. باوزن تر. باسنگ . (منتهی الارب ): هذا شعر اوزن من غیر؛ ای اقوی و امکن . الذهب اوزن من کل ذی وزن . || (اِ) رئیس و مهتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
اوزنلغتنامه دهخدااوزن . [اَ / اُو زَ ] (ص ) قوی و توانا. (آنندراج ). قوی و شدید و باقوت . (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر که اسد باشد. (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
اوزینلغتنامه دهخدااوزین . [ اَ ] (اِ) اوجین . اوژین . حلقه ای که بر سر تک بند آدمی و تنگ اسب میدوزند. (منتهی الارب ).
گاویزنهلغتنامه دهخداگاویزنه . [ زَ ن َ/ ن ِ ] (اِ) نوایی است از موسیقی قدیم : نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه .منوچهری .
گاویزنهلغتنامه دهخداگاویزنه . [ زَ ن َ/ ن ِ ] (اِ) نوایی است از موسیقی قدیم : نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه .منوچهری .