بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
پیچاقچیلغتنامه دهخداپیچاقچی . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صائین دژ شهرستان مراغه . واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری صائین دژ و 15هزارگزی خاور راه ارابه رو صائین دژ به تکاب . کوهستانی ، معتدل . دارای 21
حاکیلغتنامه دهخداحاکی . (ع ص ) نعت فاعلی از حکایت . حکایت کننده . روایت کننده . نقل آورنده . گزارنده . ناقل . محدث . راوی . خبرگزار. آگاهی دهنده . نقل کننده . ج ، حکاة.- حاکی از ؛ دلیل بر. حاکی از فلان امر بودن ؛ انباء از آن یعنی معنی و فحوی و مستنبط از آن این است
گاکیهلغتنامه دهخداگاکیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، در 12 هزارگزی خاور کرمانشاه ، واقع در هزارگزی راه کاروانرو قدیم کرمانشاه به بیستون . تپه ماهور، سردسیر، دارای 400تن سکنه . آب آن از
گاکیهلغتنامه دهخداگاکیه . [ ی ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان میان کرمانشاهان . دامنه ، سردسیر،دارای 100 تن سکنه ، آب آن از چاه و رودخانه بوسیله ٔمکینه . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، لبنیات ، صیفی ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
مرغلغتنامه دهخدامرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری جثه هم داشته باشد و همچنین مور پردار را مرغ نگویند و پر شرط نیست و لهذا خفاش را که پرواز او به پوست است مرغ عیسی گوی
گاکیهلغتنامه دهخداگاکیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، در 12 هزارگزی خاور کرمانشاه ، واقع در هزارگزی راه کاروانرو قدیم کرمانشاه به بیستون . تپه ماهور، سردسیر، دارای 400تن سکنه . آب آن از
گاکیهلغتنامه دهخداگاکیه . [ ی ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان میان کرمانشاهان . دامنه ، سردسیر،دارای 100 تن سکنه ، آب آن از چاه و رودخانه بوسیله ٔمکینه . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، لبنیات ، صیفی ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"