گبزفرهنگ فارسی عمید۱. گنده؛ ستبر: ◻︎ با چنین گبزی و هفتاندام زفت / از شکاف در برون جستند تفت (مولوی: ۴۳۷).۲. قوی.
گبزلغتنامه دهخداگبز. [ گ َ ] (ص ) هر چیز گنده و قوی و سطبر. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). سترگ و بزرگ . فربه : یک زمان چون خاک سبزت میکندیک زمان پربادو گبزت میکند. مولوی (مثنوی ).نان چو معنی بود بود آن خار سبزچونکه صورت شد کنون
بیشرأیریزیballot-box stuffing, ballot stuffingواژههای مصوب فرهنگستانتقلب در رأیگیری از راه پرکردن صندوق با آرای غیرواقعی متـ . پرکردن صندوق
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
باز سختhard baseواژههای مصوب فرهنگستانیک باز لوِیس یا دهندۀ الکترون که قطبشپذیری بالا و الکتروکشانی پایین دارد و بهآسانی اکسید میشود و دارای اوربیتالهای خالی یا پایینتر از سطح تراز عادی است
جفتبازbase pairواژههای مصوب فرهنگستاندو باز آدنین و تیمیدین یا گوانین و سیتوزین در دِنا یا آدینین و یوراسیل در رِنای دورشتهای، که با پیوندهای هیدروژنی به هم متصلاند
جفتشدن بازbase-pairingواژههای مصوب فرهنگستانجفت شدن یک باز در یک رشته با باز مکملش در رشتۀ دیگر در دِنا و رِنای دورشتهای متـ . جفتشدن بازی واتسون ـ کریک Watson-Crick base pairing
غفصلغتنامه دهخداغفص . [ غ َ ] (ص ) تندار و لک و سطبر و فربه . این لفظ جز در فردوس اللغات در دیگر کتب معتبره ٔ لغات یافته نمیشود و ظاهراً در اصل گبز بوده به معنی سطبر و قوی چنانکه در برهان است .موافق قاعده ٔ فارسی کاف فارسی را به غین معجمه و بای موحده را به فا و زای معجمه را به سین مهمله بدل
تعب کشیدنلغتنامه دهخداتعب کشیدن . [ ت َ ع َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنج بردن . درد کشیدن . سختی و محنت کشیدن : کو صبح که بار شب کشیدم در راه بلا تعب کشیدم . خاقانی .تو از گرانی خود می کشی تعب صائب <br
بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در