گدایی

gedāy(')i

معنی

کار و پیشۀ گدا: ◻︎ طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴: ۶۶۵).

مترادف

۱. تهیدستی، درویشی، فقر
۲. دریوزهگری، سوال، کدیهدریوزه

جست‌وجوی دقیق

گدایی

فرهنگ فارسی عمید

کار و پیشۀ گدا: ◻︎ طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴: ۶۶۵).

گدایی

گدایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص ) عمل گدا. کار گدا. دریوزه . (آنندراج ). ساسانیة. (دهار). کدیه . گدیه . بینوایی . تنگدستی . افلاس . درویشی . سؤال بکف . شحاذت . مسکنت . فقر. بی چیزی . سؤال آنکه عصا در دست گرفته گدائی کند و از مردمان سؤال نماید.

گدایی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

beggary

گدایی

فرهنگ فارسی معین

(گَ یا گِ) (اِ.) 1 - عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی . 2 - کار گدا.

گدایی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تهیدستی، درویشی، فقر ۲. دریوزهگری، سوال، کدیهدریوزه

جست‌وجوی هم‌آوا

تحویل دپ

DAT

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← تحویل در پایانه

کشتی مرده

dead ship, dead, cold ship, dead ship condition, dead condition, cold ship condition

واژه‌های مصوب فرهنگستان

وضعیتی که در آن، پیشران اصلی و دیگ‌های بخار و سایر دستگاه‌های حرکتی کشتی، به‌دلیل نبودِ منبع تغذیه، کار نمی‌کنند متـ . وضعیت کشتی مرده

نقطۀ مرگ پایین

bottom dead centre, BDC, lower dead centre, LDC, inner dead centre

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پایین‌ترین نقطۀ قرارگیری پیستون که در آن محور دسته‌پیستون و محور طولی پیستون هم‌راستا می‌شوند

درجه‏ـ روزرشد

growing degree day, degree day

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مجموع دما‌های بالاتر از صفر پایه (base temperature) در هریک از مراحل رشدونمو گیاه

خط کور

dead-end siding, dead-end track

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خطی در ایستگاه راه‏آهن که از خط اصلی جدا شده و در پایان آن سپر انتهایی نصب شده است

جست‌وجوی مشابه

خرمن گدایی

لغت‌نامه دهخدا

خرمن گدایی . [ خ ِ / خ َ م َ گ َ / گ ِ ] (حامص مرکب ) عمل خرمن گدای : با زبان گندمین از بی نوایی فارغم خوشه ای دارم که از خرمن گدایی فارغم .صائب (از آنندر

کاسه ٔ گدایی

لغت‌نامه دهخدا

کاسه ٔ گدایی . [ س َ / س ِ ی ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ غریبان : آن را که نیست قسمت ازآرزو خدایی دایم گرسنه چشمست چون کاسه ٔ گدایی .صائب (آنندراج ).

گدایی کردن

لغت‌نامه دهخدا

گدایی کردن . [ گ َ / گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکدی کردن . دریوزه کردن . سؤال کردن . صدقه خواستن . تکدی : پادشاهیت میسر نشود بر سر خلق تا بشب بر در معبود گدائی نکنی . سعدی .وگر جور

گشت و گدایی

لغت‌نامه دهخدا

گشت و گدایی . [ گ َ ت ُ گ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گردش برای گدایی .

گدایی کردن

دیکشنری فارسی به عربی

استجد

جست‌وجوی متن

پارسه

فرهنگ فارسی عمید

۱. دوره‌گردی برای گدایی؛ گدایی.۲. کدخدایی

دریوزگی

فرهنگ فارسی عمید

گدایی.

beggardom

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گدایی

nothingarianism

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گدایی

کدیه

واژه‌نامه آزاد

گدایی.

جست‌وجوی هم‌آغاز

گدایی کردن

لغت‌نامه دهخدا

گدایی کردن

دیکشنری فارسی به عربی

استجد

گدایی کننده

دیکشنری فارسی به عربی

متسول

گدایی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

beg

گدایی کردن (عامیانه)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

panhandle

جست‌وجوی هم‌قافیه

خرگدایی

لغت‌نامه دهخدا

خرگدایی . [ خ َ گ ِ ] (حامص مرکب ) ابرام در گدایی . (ناظم الاطباء) : بخرگدایی چون اشتر سپید پدید. سوزنی .بخرگدایی چون چشم شوخش آب گرفت نه هر بگوش درآیدْش از آن سپس نه چشو.سوزنی .

خرمن گدایی

لغت‌نامه دهخدا

نرگدایی

لغت‌نامه دهخدا

نرگدایی . [ ن َ گ َ / ن َرْ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نرگدا. صفت نرگدا.

کاسه ٔ گدایی

لغت‌نامه دهخدا

گشت و گدایی

لغت‌نامه دهخدا

گشت و گدایی . [ گ َ ت ُ گ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گردش برای گدایی .

درپیوند

بیشتر بدانید

گدایی

gedāy(')i

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی متن

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه آزاد

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا