گذشتنیفرهنگ فارسی عمید۱. قابل گذشتن.۲. پایانیافتنی؛ فناشدنی: ◻︎ هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲: ۶۸۰).
گذشتنیلغتنامه دهخداگذشتنی . [ گ ُ ذَ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل گذشتن . به اتمام رسیدنی . پایان یافتنی . بسررسیدنی : هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی خرم کسی شودمگر از موت غافلی .سعدی .
دستنگیلغتنامه دهخدادستنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) مخفف دست تنگی در تداول . (از ناظم الاطباء). رجوع به دست تنگی شود.
هم دستانیلغتنامه دهخداهم دستانی . [ هََ دَ ] (حامص مرکب ) موافقت . (یادداشت مؤلف ). هم داستانی . رجوع به هم داستانی شود.
ناگذشتنیلغتنامه دهخداناگذشتنی . [ گ ُذَ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه نمی گذرد. (ناظم الاطباء). که گذشتنی نیست . ثابت . پایدار. تغییرناپذیر. پابرجا.
ناماندنیلغتنامه دهخداناماندنی . [دَ ] (ص لیاقت ) نماندنی . غیر باقی . فانی . گذشتنی . ناپایدار. گذران . || مردنی . که زیستنی و باقی ماندنی نیست . که بزودی خواهد مرد. که رفتنی است .
درشکستهلغتنامه دهخدادرشکسته . [ دَ ش ِک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکسته . منکسر : طاق فلک ز زلزله ٔ صور در شکست زین طاق درشکسته سبکتر گذشتنی است .خاقانی .
زینیلغتنامه دهخدازینی . (ص نسبی ) زیندار. که زین بر او نهند سواری را.ستوری که سزاوار زین است و این جز ستور باری است که بر آن پالان یا جز آن نهند بار بردن را : گذشتنی که نیالوده بود زآب در اوستور زینی زین و ستور باری بار. فرخی .هزار
ناگذشتنیلغتنامه دهخداناگذشتنی . [ گ ُذَ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه نمی گذرد. (ناظم الاطباء). که گذشتنی نیست . ثابت . پایدار. تغییرناپذیر. پابرجا.
برگذشتنیلغتنامه دهخدابرگذشتنی . [ ب َ گ ُ ذَ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور گذشتن . شایسته ٔ سپردن و طی کردن . مقابل ناگذشتنی : ما سفر برگذشتنی گذرانیم تا سفر ناگذشتنی بدر آید.ناصرخسرو.