گذشتهلغتنامه دهخداگذشته . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) ماضی . ماضیه . پیشین . بشده . رفته . وقتی که برفته . زمانی پیش از حال . مقابل آینده . استقبال . آتیه : سالِفَه ؛ ایام گذشته . بارِجَه ؛ شب گذشته . (منتهی الارب ) (دها
گذشتهنماflashbackواژههای مصوب فرهنگستاننما یا صحنهای که نشاندهندۀ رویدادی است که در گذشتۀ روایت فیلم اتفاق افتاده است
کار گذشتهلغتنامه دهخداکار گذشته . [ رِ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به قضی الامر شود.
ازجان گذشتهلغتنامه دهخداازجان گذشته . [ اَ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه برای مردن و کشته شدن آماده است :ازجان گذشته را بمدد احتیاج نیست .
گذشته شدنلغتنامه دهخداگذشته شدن . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن . فوت کردن . وفات یافتن . درگذشتن : تا قرار گرفت بر آنکه عهدی پیوستند میان ما و برادر که چون پدر گذشته شود قصد یکدیگر نکنیم . (تاریخ بیهقی ). خواجه احمدحسن پس از
ماضيدیکشنری عربی به فارسیگذشته , پايان يافته , پيشينه , وابسته بزمان گذشته , پيش , ماقبل , ماضي , گذشته از , ماوراي , درماوراي , دور از , پيش از , در زماني بسياردور , در گذشته , در قديم
ماضیفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) فعلی که بر زمان گذشته دلالت میکند، مانندِ رفت؛ گذشته.۲. گذشته؛ سپریشده.۳. [قدیمی] مرده؛ درگذشته.۴. (اسم) [قدیمی] زمان گذشته.
گذشته شدنلغتنامه دهخداگذشته شدن . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن . فوت کردن . وفات یافتن . درگذشتن : تا قرار گرفت بر آنکه عهدی پیوستند میان ما و برادر که چون پدر گذشته شود قصد یکدیگر نکنیم . (تاریخ بیهقی ). خواجه احمدحسن پس از
درگذشتهلغتنامه دهخدادرگذشته . [ دَ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مرده . فوت کرده . متوفی : أسلاف ، سُلاّف ؛ پدران درگذشته . (منتهی الارب ). پادشاه یا شاه ماضی . پادشاه درگذشته . || تجاوز کرده . عبور کرده .- از حد درگذشته ؛ خارج از
خودگذشتهلغتنامه دهخداخودگذشته . [ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) واله . ازخودرفته . از جان سیرآمده . ترک سر گفته . (آنندراج ) : برداشت تحفه مشت غباری ز خاک ماآن خودگذشته ای که بکوی فن
سرگذشتهلغتنامه دهخداسرگذشته . [ س َ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) از جان سیرآمده و ترک سر گفته . (غیاث ) (آنندراج ). || کنایه از آزاده و بی تعلق . (آنندراج ) : از سر گذشته اند کریمان و این زمان کو سرگذشته ای که ز دستاربگذرد.
کار گذشتهلغتنامه دهخداکار گذشته . [ رِ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به قضی الامر شود.