لغتنامه دهخدا
دیوبند. [ وْ ب َ ] (نف مرکب ) بندکننده ٔ دیو. آنکه دیوان را به بند آورد. آنکه دیو رامغلوب و مقهور سازد و بند کند. || کنایه از پهلوان و دلیر و شجاع است چون رستم که دیوان مازندران را ببند آورد. و یا مقهورکننده ٔ دیوان چون طهمورث یا مطیع و فرمانبردار کننده ٔ دیو است چون سلیمان و