گرجیلغتنامه دهخداگرجی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه ٔ نو شهرستان شاهرود، واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری قلعه ٔ نو و 3هزارگزی راه شوسه ٔ شاهرود به گرگان . هوای آن معتدل و دارای
گرجیلغتنامه دهخداگرجی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد، واقع در 3هزارگزی شمال خاوری مشهد، کنار راه مشهد به اندرخ . هوای آن معتدل و دارای 198 تن سکنه است . آب آن از رودخانه تأمین میشود.
گرجیلغتنامه دهخداگرجی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 20هزارگزی باختر الیگودرز و 6هزارگزی جنوب خاور شوسه ٔ ازنا به دورود. هوای آن معتدل و دارای 1032</
گرجیلغتنامه دهخداگرجی . [ گ ُ ] (اِخ ) نام قومی از اقوام قفقاز است که به نام محل خود خوانده میشوند. زنان گرجی به تناسب اندام ، حسن جمال ، ظرافت و لطافت مشهورند. زبانشان به دو قسمت تقسیم میشود: یکی زبان تحریری و ادبی که برای همگی یکسان است و زبان دیگری که نسبت به محل های مختلف تغییر یافته و به
چرجیلغتنامه دهخداچرجی . [ ] (ص ، اِ) ظاهراً بنا به نوشته ٔ مؤلف تاریخ غازانی فروشنده ٔ دوره گردی بوده است که جوال ریزه و کشنیز و خرده ریزها به گردن میانداخته و میفروخته است . مؤلف مزبور نویسد: «... و چند هزار آدمی از مسلمان و جهود از پاره دوزان و چرجیان یعنی کسانی که جوال ریزه و کشنیز و خرد
ریزیلغتنامه دهخداریزی . (حامص ) حاصل مصدر از ماده ٔ مضارع ریختن (ریز).همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پی ریزی ، توپ ریزی ، خاک ریزی ، ساچمه ریزی ، طرح ریزی ، مجسمه ریزی و غیره . رجوع به هریک از ترکیبات بالا در جای خود شود.- پی ریزی ؛ پی افکنی . (فرهنگ فارس
ریزگیلغتنامه دهخداریزگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) صفت و حالت ریزه . کوچکی و خردی . (ناظم الاطباء) : به ریزگی منگر دانه ٔ سپندان را. ؟ (از یادداشت مؤلف ).|| (اِ) پاره و تراشه . || ذره . || پول خرده ، مانند
ریزیلغتنامه دهخداریزی . (حامص ) خردی و کوچکی . مقابل درشتی . (یادداشت مؤلف ). || رحمت و شفقت . (ناظم الاطباء). ریزش . بخشش و عطا. (از آنندراج ). || (ص ) سرشار. (ناظم الاطباء). در متن های دیگر دیده نشد.
رزءلغتنامه دهخدارزء. [ رُزْءْ ] (ع اِ) مصیبت و آفت و آسیب . ج ، اَرْزاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مصیبت بزرگ . پیش آمد بد. (فرهنگ فارسی معین ). مصیبت ، و گویند مصیبت بزرگ . (از اقرب الموارد).
گرجینواژهنامه آزادگرجین دو تکه تخته بود که روی دو تا چوب می کوبیدند و زیر ان چند چرخ قرار می دادند که این چرخ ها اهنی و تیز بود ند . گرجین را به شانه گاو یا الاغ می بستند و گاو یا الاغ روی گندم و ساقه هایی که درو شده و خرمن کرده بودند راه میرفت و دور می زد و برای این که گرجین سنگین باشد و ساقه و خوشه های گندم را خوب
پیشکین گرجیلغتنامه دهخداپیشکین گرجی . [ ن ِ گ ُ ] (اِخ ) حاکم پیشکین (صحیح : مشکین ). و بعبارت بهتر حاکم و راوی ناحیتی به آذربایجان شرقی که بنام وی پیشکین (صحیح : مشکین ) شده است . (نزهةالقلوب چ اروپا ص 82).
خسرو گرجیلغتنامه دهخداخسروگرجی . [ خ ُ رَ / رُ وِ گ ُ ] (اِخ ) وی از غلامان مملوک حاجی ابراهیم خان اعتضادالدوله شیرازی بود و بعد از فتنه ٔ آن ایام چندی بملازمت اسداﷲخان ولد حاجی بسر برد و در خدمت نواب شاهزاده محمدتقی میرزا مقرری و جامگی خوار شد و مدتی بزیست و این
ده گرجیلغتنامه دهخداده گرجی . [ دِه ْ گ ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش اشنویه شهرستان ارومیه . واقع در 13هزارگزی اشنویه . آب آن از دره و چشمه تأمین می شود.سکنه ٔ آن 261 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
گرجی خیللغتنامه دهخداگرجی خیل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راستویی بخش سوادکوه شهرستان شاهی ، واقعدر 36هزارگزی جنوب پل سفید و 4هزارگزی ایستگاه ورسک .هوای آن سردسیر و دارای 230 تن جمعیت است
گرجی سرالغتنامه دهخداگرجی سرا. [ گ ُ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار که در 26هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 1500گزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس واقع و دارای 40 تن سکنه اس
گرجی کلالغتنامه دهخداگرجی کلا. [ گ ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسپیور و شوراب بخش مرکزی شهرستان ساری که در 5هزارگزی جنوب باختری ساری و پانصدگزی جنوب راه شوسه ٔ ساری به شاهی دشت واقع است . هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریایی و دارای 1
گرجی محلهلغتنامه دهخداگرجی محله . [ گ ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره طقان بخش بهشهر شهرستان ساری که در 8هزارگزی باختر بهشهر و 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ بهشهر به ساری واقع است . هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریائی و د
گرجی محلهلغتنامه دهخداگرجی محله . [ گ ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان که در یازده هزارگزی خاور کردکوی و 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ گرگان به بندر ترکمن واقع است . هوای آن معتدل و مرطوب و دارای 1
پیشکین گرجیلغتنامه دهخداپیشکین گرجی . [ ن ِ گ ُ ] (اِخ ) حاکم پیشکین (صحیح : مشکین ). و بعبارت بهتر حاکم و راوی ناحیتی به آذربایجان شرقی که بنام وی پیشکین (صحیح : مشکین ) شده است . (نزهةالقلوب چ اروپا ص 82).
خسرو گرجیلغتنامه دهخداخسروگرجی . [ خ ُ رَ / رُ وِ گ ُ ] (اِخ ) وی از غلامان مملوک حاجی ابراهیم خان اعتضادالدوله شیرازی بود و بعد از فتنه ٔ آن ایام چندی بملازمت اسداﷲخان ولد حاجی بسر برد و در خدمت نواب شاهزاده محمدتقی میرزا مقرری و جامگی خوار شد و مدتی بزیست و این
زال بیگ گرجیلغتنامه دهخدازال بیگ گرجی . [ ب ِ گ ِ گ ُ ] (اِخ ) از معتبران طبقه ٔ گرجیه و طرفدار سلطان حیدرمیرزا (فرزند سوم شاه طهماسب ) بود خواهر وی از همسران شاه طهماسب و مادر فرزند هفتم وی ، امام قلی میرزا و او خود حمامی خاص شاه بود. مؤلف تاریخ عالم آرا آرد: زال بیک گرجی که از اعیان آن طائفه و همش
ده گرجیلغتنامه دهخداده گرجی . [ دِه ْ گ ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش اشنویه شهرستان ارومیه . واقع در 13هزارگزی اشنویه . آب آن از دره و چشمه تأمین می شود.سکنه ٔ آن 261 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
قاسم آباد گرجیلغتنامه دهخداقاسم آباد گرجی . [ س ِ دِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران در 24هزارگزی باختر کرج . در جلگه واقع و هوای آن معتدل است . 135 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رود کردان و محص