گردآفریدلغتنامه دهخداگردآفرید. [ گ ُ ف َ ] (اِخ ) نام دختر گژدهم است : زنی بود بر سان گرد سوارهمیشه به جنگ اندرون نامدارکجا نام او بود گردآفریدکه چون او به جنگ اندرون کس ندید.فردوسی .
گردآفریدفرهنگ نامها(تلفظ: gord āfarid) گُرد آفریده ؛ (در اعلام) نام دختر گژدهم که با سهراب در کنار دژ سپید جنگید .
آفریدفرهنگ فارسی عمید۱. = آفریدن۲. آفریده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بهآفرید، دادآفرید، گردآفرید، ماهآفرید.
بردریدنلغتنامه دهخدابردریدن . [ ب َ دَ دَ ] (مص مرکب ) دریدن : بزد بر کمربند گردآفریدزره بر تنش یک بیک بردرید. فردوسی .رجوع به دریدن شود.
آفریدلغتنامه دهخداآفرید. [ ف َ ] (ن مف مرخم ) مخفف آفریده در اعلام و اسماء مرکبه ، چون به آفرید و دادآفرید و گردآفرید و ماه آفرید : یکی خوب چهره پرستنده دیدکجا نام او بود ماه آفرید. فردوسی .چو هنگامه ٔ زادن آمد پدیدیکی دختر آمد
گردآفرینلغتنامه دهخداگردآفرین . [ گ ُ ف َ ] (اِخ ) همان گردآفرید است : بختیاربن شاه فیروزبن بزفری بن شیراوژن بن فرخ به بن ماه خدای بن فیروزبن گردآفرین بن پهلوان .... (تاریخ سیستان ص 8).
هم آوردلغتنامه دهخداهم آورد. [ هََ وَ ] (ص مرکب ) چون دو کس با هم جنگ کنند هر یک مرد دیگری را هم آورد باشد یعنی همتا وهم کوشش . (برهان ). آورد به معنی جنگ است : هم آورد را دید گردآفریدکه بر سان آتش همی بردمید. فردوسی .چه سازیم و درمان