گردآمدهلغتنامه دهخداگردآمده . [ گ ِ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جمعشده . فراهم شده : چو پردخته شد زآن دگر ساز کرددر گنج گردآمده باز کرد. فردوسی .رجوع به گرد آمدن شود.
گردآمدگیلغتنامه دهخداگردآمدگی . [ گ ِ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تجمع. عمل گرد آمدن . رجوع به گرد آمدن شود.
متألبلغتنامه دهخدامتألب . [ م ُ ت َ ءَل ْل ِ ] (ع ص ) گردآمده و جمع شده . (آنندراج ). فراهم شده و گردآمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تألب شود.
متحشدلغتنامه دهخدامتحشد. [ م ُ ت َ ح َش ْ ش ِ ] (ع ص ) قوم گردآمده . (آنندراج ). گروه مجتمع و گردآمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحشد شود.
کزمةلغتنامه دهخداکزمة. [ ک َ م َ ] (ع ص ) شحمة کزمة؛ پیه گردآمده . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). پیه گردآمده ٔ سخت . (ناظم الاطباء).