گردآوریلغتنامه دهخداگردآوری . [ گ ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل گردآوردن . جمع کردن ... جمع و جوری . رجوع به گردآوردن شود.
گردآوری کردنلغتنامه دهخداگردآوری کردن . [ گ ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . گردآوردن . فراهم آوردن . و رجوع به گرد آوردن و گرد آوریدن شود.
گردآوریدنلغتنامه دهخداگردآوریدن . [ گ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) گرد آوردن . جمع کردن . جمله کردن . فراهم آوردن . گرد کردن : سپاهی که نوروز گرد آوریدهمه نیست کردش ز ناگه شجام . دقیقی .سپاهی ازآن پس به گرد آوریدبگردید و یکسر جهان را بدید.<
گردآوری کردنلغتنامه دهخداگردآوری کردن . [ گ ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . گردآوردن . فراهم آوردن . و رجوع به گرد آوردن و گرد آوریدن شود.
دادههای گردآوریشدهcollected dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که از منابع متفاوت و پراکنده جمعآوری شده باشد
چراقاللهگویش بختیاریگردآورى پول براى تعزیهخوانها بعد ازمراسم تعزیه، گردآورى اعانه از مجالسبراى فرد مستمند.
گردآوری کردنلغتنامه دهخداگردآوری کردن . [ گ ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . گردآوردن . فراهم آوردن . و رجوع به گرد آوردن و گرد آوریدن شود.
گردآوریدنلغتنامه دهخداگردآوریدن . [ گ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) گرد آوردن . جمع کردن . جمله کردن . فراهم آوردن . گرد کردن : سپاهی که نوروز گرد آوریدهمه نیست کردش ز ناگه شجام . دقیقی .سپاهی ازآن پس به گرد آوریدبگردید و یکسر جهان را بدید.<