گردنکشیفرهنگ فارسی عمیدنافرمانی؛ یاغیگری: ◻︎ چو با سفله گویی به لطف و خوشی / فزون گرددش کبر و گردنکشی (سعدی: ۱۸۱).
گردنکشیلغتنامه دهخداگردنکشی . [گ َ دَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) تکبر. غرور. سرکشی . (آنندراج ). خودستایی . خودخواهی . تمرد. عظمة. عظموت . عظامه . (منتهی الارب ). عُتو. (منتهی الارب ) : جز از کهتری نیست آئین من مباد آز و گردنکشی دین
گردنکشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. استکبار، تعدی، تمرد، طغیان، عصیان، نافرمانی ۲. دلاور، دلیر، شجاع ۳. گردنافرازی ۴. خودستایی، غرور
گردنکشی کردنلغتنامه دهخداگردنکشی کردن .[ گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استکبار کردن . مخالفت کردن . تکبر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تطاول . (دهار) (منتهی الارب ). اباء. (دهار) (زوزنی ) (مجمل اللغه ). تبدخ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
گردنکشلغتنامه دهخداگردنکش . [ گ َ دَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کنایه از مردم باقوت و قدرت . (برهان ). شجاع . قوی . دلیر : یکی تاختن کرد با صدهزارسواران گردنکش و نامدار. فردوسی .بونصر طیفور... و تنی چند
گردنکشی کردنلغتنامه دهخداگردنکشی کردن .[ گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استکبار کردن . مخالفت کردن . تکبر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تطاول . (دهار) (منتهی الارب ). اباء. (دهار) (زوزنی ) (مجمل اللغه ). تبدخ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
تطاولفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعدی، جفا، جور، درازدستی، دستاندازی، ستم، ظلم، گردنکشی ۲. تعدی کردن، دستاندازی کردن، گردنکشی کردن ≠ مهر
تبعیتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقتفا، انقیاد، پیروی، تاسی، تمکین، متابعت، وابستگی، هواخواهی ≠ گردنکشی ۲. اطاعت کردن، پیروی کردن ۳. گردننهی، سرسپاری ≠ گردنکشی
گردنکشی کردنلغتنامه دهخداگردنکشی کردن .[ گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استکبار کردن . مخالفت کردن . تکبر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تطاول . (دهار) (منتهی الارب ). اباء. (دهار) (زوزنی ) (مجمل اللغه ). تبدخ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).