گردوفرهنگ فارسی عمید۱. میوهای گِرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سختِ چوبی، و مغز پرروغن و متقارن؛ جوز؛ گوز؛ گردکان.۲. درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیارمحکم که برای ساختن اشیای چوبی گرانبها بهکار میرود.
گردولغتنامه دهخداگردو. [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 25000گزی شمال باختری زرند و 15000گزی خاور فرعی راور به زرند. سکنه ٔ آن یک خانوار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cl
گردولغتنامه دهخداگردو. [ ] (اِخ ) دیهی است که از یزدخواست تا این دیه هشت فرسنگ و از او تا کوشک زرد هفت فرسنگ فاصله است . رجوع به نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 185 شود.
گردولغتنامه دهخداگردو. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ببرگان بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 45هزارگزی شمال باختر اردل و 24هزارگزی راه فارسیان به باحیدر در 24هزارگزی راه کوهرنگ . هوای آن م
گردولغتنامه دهخداگردو. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ، واقع در 6000گزی شمال خاوری بندرعباس و 3000گزی جنوب راه مالرو شمیل . منطقه ای است گرمسیری و دارای 500