اجل گردیدهلغتنامه دهخدااجل گردیده . [ اَ ج َ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اجل گشته . اجل رسیده : ملک از گفته ٔ دلبر خجل شداجل گردیده تقصیرش بحل شد.زلالی .
ردیدیلغتنامه دهخداردیدی . [ رِدْ دی دا ] (ع مص ) مصدر به معنی رَدّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازگردانیدن . (آنندراج ). و رجوع به رَدّ شود.
ردادیلغتنامه دهخداردادی . [ رَدْ دا ] (حامص ) عمل رداد. جبر و رد عظام . به جای بازبردن اندامهاکه از جای خویش بیرون آید. جا انداختن . شکسته بندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رَدّاد و شکسته بندی شود.
اجل گردیدهلغتنامه دهخدااجل گردیده . [ اَ ج َ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اجل گشته . اجل رسیده : ملک از گفته ٔ دلبر خجل شداجل گردیده تقصیرش بحل شد.زلالی .
واگردیدهلغتنامه دهخداواگردیده . [ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی است از واگردیدن . رجوع به واگردیدن شود. || لب برگشته . برگشته لب . (یادداشت مؤلف ).
برگردیدهلغتنامه دهخدابرگردیده . [ ب َ گ َ دی دَ / دَ ] (ن مف مرکب ) بازپس آمده . مراجعت کرده . (فرهنگ فارسی معین ). مُلتاح . (از منتهی الارب ). || انتقال یافته (به حالی ). (فرهنگ فارسی معین ). منتقل شده . || واژگون شده . درغلطیده . (ناظم الاطباء): اعتکاس ، انعکاس