گرزمانفرهنگ فارسی عمید۱. عرش.۲. آسمان؛ سپهر: ◻︎ مه و خورشید با برجیس و بهرام / زحل با تیر و زهره بر گرزمان (دقیقی: ۱۰۴).۳. بالاترین مرحلۀ بهشت؛ بهشت برین.
گرزمانلغتنامه دهخداگرزمان . [ گ َ رَ / گ َ زَ ] (اِ) آسمان را گویند. (برهان ).شعرا گویند آسمان است . (لغت فرس اسدی ) : مه و خورشید با برجیس و بهرام زحل با تیر و زهره بر گرزمان همه حکمی بفرمان تو رانندکه ایزد مر ترا داده س
پیرزمانلغتنامه دهخداپیرزمان . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در33 هزارگزی جنوب اردبیل و 9 هزارگزی شوسه ٔ خلخال به اردبیل . کوهستانی معتدل . دارای 59 تن سکنه . آب
رزمانلغتنامه دهخدارزمان . [ رَ ] (اِخ ) نام پدر یکی از سرکردگان رامانیان بنام ابراهیم بن رزمان . ابن بلخی گوید: اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 166).
رزمانلغتنامه دهخدارزمان . [ رَ ] (اِخ ) یا رزمان بن زریزاد. نام یکی از سرداران دیلمیان ازطرفداران بهاءالدوله و در جنگهایی که بین سپاه بهأالدولةبن عضدالدوله و ابونصر عزالدوله بختیار در کرمان در سال 390 هَ . ق . روی داد شرکت داشت . رجوع به شدالازار ذیل ص <span
رجمانلغتنامه دهخدارجمان . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است به خابور از نواحی جزیره . (از معجم البلدان ). دهی است به خابور. (منتهی الارب ).
عرش رحمانلغتنامه دهخداعرش رحمان . [ ع َ ش ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش اعلی . عرش شریف .
عرش شریفلغتنامه دهخداعرش شریف . [ ع َ ش ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش اعلی . عرش رحمان .
عرش اعلیلغتنامه دهخداعرش اعلی . [ ع َ ش ِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش رحمان . عرش شریف .
کرزمانلغتنامه دهخداکرزمان . [ ک َ زَ / ک َ / ک َ رَ ] (اِ) آسمان را گویند مطلقاً. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عرش اعظم هم گفته اند که آسمان نهم باشد. (برهان ). عرش خداوند عالم که آسمان نهم باشد. (ناظم الاطباء). در اد