گرفتاریفرهنگ فارسی عمید۱. اسارت؛ دربند بودن.۲. [مجاز] دچار شدن.۳. [مجاز] رنج و زحمت و شغل و کار بسیار.
گرفتاریلغتنامه دهخداگرفتاری . [ گ ِ رِ ] (حامص ) مؤاخذه : هر کو به شبی صدره عمرش نه همی خواهدبی شک به بر ایزد باشدش گرفتاری . منوچهری .|| ابتلاء. اسیری . بیچارگی . درماندگی : اگر به صید روی وحشی از تو نگری
گرفتاریدیکشنری فارسی به عربیاسر , تامين , تدخل , تشابک , زمجرة , عقبة , عمل , ماء آسن , ورطة ، اِرتباک
گرفتاریدیکشنری فارسی به انگلیسیbusyness, captivity, corners, doubt, embroilment, encumbrance, entanglement, hitch, hot water, involution, involvement, jam, knot, load, matter, nuisance, pass, pickle, plight, pressure, problem, question, rush, scrape, slavery, snag, strait, tangle, thorn, tie-up, trouble, woe
رفتاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ] رفتاری، عملی، سیاسی تاکتیکی، استراتژیک خوشرفتار بدرفتار تصنعی، ساختگی
راست رفتاریلغتنامه دهخداراست رفتاری . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل راست رفتار. مقابل کج رفتاری . رفتار براستی و درستی و صداقت . معامله و آمیزش بصدق و درستی با مردم : صراط راست که داند در آن جهان رفتن ؟کسی که خو کند اینجا براست رفتاری .سعدی .