گرگرفرهنگ فارسی عمید= گروگر: ◻︎ چو بیچاره گشتند و فریاد جستند / بر ایشان ببخشود دادار گرگر (دقیقی: ۱۰۲).
گرگرلغتنامه دهخداگرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) رود کارون از درخزینه تا محل دیگری که به بندقیر موسوم است . این رود به دو شعبه تقسیم میشود، یکی از شعب آن را شعبه ٔ کوچک یا گرگر گویند. این شعبه مصنوعی است و ظاهراً در زمان اردشیر ایجاد شده است . رجوع به جغرافیای غرب ایران بهمن کریمی ص <span class="hl"
گرگرلغتنامه دهخداگرگر. [ گ ِ گ ِ ] (اِخ )دهی از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 54000گزی شمال خاور کامیاران و 12000گزی جنوب خاور امیرآباد. هوای این منطقه کوهستانی و سردسیر است و دارای <span class="hl" dir="
گرگرلغتنامه دهخداگرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادکان شهرستان خرمشهر، واقع در 30 هزارگزی شمال خاوری شادکان و 2 هزارگزی راه آهن ایستگاه گرگر. هوای آن گرم و مالاریائی است . دارای <span class="hl" dir="ltr
پریر پریرلغتنامه دهخداپریر پریر. [ پ َ ری رِ پ َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) روز پیش از پریر. (فرهنگ شعوری ).
چرچرلغتنامه دهخداچرچر. [ چ َ چ َ ] (اِ) ظاهراً ترکیبی از چر یا چرا است و در تداول عامه جز با ترکیب بکار نرود.- چرچرش راه بودن ، چرچر کسی براه بودن ؛ کنایه است از اسباب عیش و خوراک و پوشاک او بخوبی فراهم بودن .- چرچر کسی را براه انداختن
چرچرلغتنامه دهخداچرچر. [ چ ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی از حومه ٔ بخش زنوز شهرستان مرند که در 15هزارگزی شمال مرند، در مسیر شوسه و خط آهن مرند به جلفا واقع است . جلگه و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه ، محصولش غلات
چرگرلغتنامه دهخداچرگر. [ چ َ گ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 34هزارگزی شمال باختری ابهر و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ قزوین به زنجان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 1500
چرگرلغتنامه دهخداچرگر. [ چ َ گ َ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرودگوی بود. (فرهنگ اسدی ). مغنی و خنیاگر باشد. (برهان ) . مغنی و خنیاگر را نامند. (جهانگیری ). مؤلف انجمن آرا نویسد: «سروری کاشانی بمعنی مغنی ، یعنی مطرب نوشته است ... و در باب مفتی و مغنی تصحیف خوانی شده است و معنی درستی بدست نیامده است
گرگرانلغتنامه دهخداگرگران . [ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 30000گزی جنوب حاجی آباد و 2000گزی باختر راه شوسه ٔ کرمان به بندرعباس . دارای 35</span
گرگرناصرلغتنامه دهخداگرگرناصر. [ گ ِ گ ِ ص ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگوز بخش سلوانا شهرستان ارومیه ، در 16 هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و هزارگزی خاورراه ارابه رو زیوه به ارومیه ، در دره واقع و سردسیر سالم ، دارای 25 تن سکنه اس
گرگریلغتنامه دهخداگرگری . [ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گدارچیتی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر واقع در38 هزارگزی شمال خاوری هندیجان و 3 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به دشت . هوای آن گرم و دارای <span class="hl" dir="
زِیْقُوْکگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی پر حرف ، حراف ، وراج ، در گویش گنابادی معادل کسی است که گِرْگِرْ میکند.
لولرلغتنامه دهخدالولر. [ لو ل َ ] (اِ) از اسمای خدای عزّ و جل . (شعوری ). (و ظاهراً کلمه ٔ لرلر یا گرگر باشد).
آب بزرگلغتنامه دهخداآب بزرگ . [ ب ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) نام شعبه ٔ غربی و اصلی رود کارون که در بند قیر بشعبه ٔ شرقی یا آب گرگر پیوندد.
گرگر سوختنلغتنامه دهخداگرگر سوختن . [ گ ُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شعله کشیدن پی درپی . شعله زدن چنانکه آواز گرگر از آن شنوده شود. رجوع به گرگر شود.
گرگرانلغتنامه دهخداگرگران . [ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 30000گزی جنوب حاجی آباد و 2000گزی باختر راه شوسه ٔ کرمان به بندرعباس . دارای 35</span
گرگرناصرلغتنامه دهخداگرگرناصر. [ گ ِ گ ِ ص ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگوز بخش سلوانا شهرستان ارومیه ، در 16 هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و هزارگزی خاورراه ارابه رو زیوه به ارومیه ، در دره واقع و سردسیر سالم ، دارای 25 تن سکنه اس
گرگریلغتنامه دهخداگرگری . [ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گدارچیتی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر واقع در38 هزارگزی شمال خاوری هندیجان و 3 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به دشت . هوای آن گرم و دارای <span class="hl" dir="
علمدارگرگرلغتنامه دهخداعلمدارگرگر. [ ع َ ل َ گ َ گ َ ] (اِخ ) نام دهستان تابع از بخش جلفا از شهرستان مرند است ، واقع در شمال مرند و کنار رود ارس . محدود است از شمال به رودخانه ٔ ارس و از جنوب به بخش زنوز، و ازخاور به دهستان دیزمار باختری و از باختر به شهرستان خوی . آبادیهای این دهستان قسمتی در جلگه
باباگرگرلغتنامه دهخداباباگرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. 30هزارگزی جنوب باختر سراسکند و 3 هزارگزی شوسه ٔ تبریز - میانه . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 178</span