گزارافرهنگ فارسی عمیدگزارنده؛ طرحکننده؛ طراح: ◻︎ گزارای نقش گزارشپذیر / که نقش از گزارش ندارد گزیر (نظامی۵: ۷۸۳).
زارالغتنامه دهخدازارا. (اِخ ) خلیجی است در ناحیه ٔ دلماسیه از نواحی بلژیک این قلعه که مرکز دلماسیه است در روزگار قدیم جادیرا نام داشته و در 475کیلومتری جنوب فیا (ادریاتیک ) واقع است . (ازدائرة المعارف بستانی ). و رجوع به لاروس بزرگ شود.
زارالغتنامه دهخدازارا. (اِخ ) ناحیه ٔ وسیعی است بمساحت 577 کیلومتر مربع از شمال محدود است به کرواسیا و از جنوب بناحیه ٔ سیالاترو ازجنوب غربی به ادریاتیک و از شرق بترکیه ٔ اروپا. (ازدائرة المعارف بستانی ). و رجوع به لاروس بزرگ شود.
زاریالغتنامه دهخدازاریا. (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی ناحیه ٔ زغرغ از بلاد سودان . (از دائرة المعارف بستانی ).
جارالغتنامه دهخداجارا. [ رُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب امام اعظم علامه ابوالقاسم محمودبن عمربن محمدبن احمد است که از علمای بزرگ بود و ادیب و مفسر و نحوی معروفی بشمار میرفت . وی اهل زمخشر از قراء خوارزم بود و در ماه رجب سال 467 هَ .ق . متولد شد و در سال <span class="
بستواژهنامه آزادفعل اسنادی را گوییم. نمونه:نهاد و گزارا و بست همان مسند و مسندالیه و فعل اسنادی هستند. (زابلی) (best) ایست! وایستا.