گشنیزفرهنگ فارسی عمیدگیاهی یکساله با گلهای سفید چتری و دانههای خوشبو که خام و پختۀ آن خورده میشود.
گشنیزلغتنامه دهخداگشنیز. [ گ َ ] (اِ) رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد. (برهان ). شادمان . خرسند. مسرور. خوشحال . شادی و شعف . خوشی و خرمی . (از ناظم الاطباء).
گشنیزلغتنامه دهخداگشنیز. [ گ ِ ] (اِ) در پهلوی گشنیج = گشنیز کردی کشنیش و کشنش (کریاندر، فرانسوی ) . گشنیز گیاهی است از تیره ٔ چتریان که برگهای تازه ٔ آن خوراکی و دانه های وی تقریباً کروی و جوهر مخصوصی دارد که بسیار تند است . گشنیج . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رستنیس باشد که آنرا به عربی
گشنیزفرهنگ فارسی معین(گِ) [ په . ] (اِ.) 1 - گیاهی است یک ساله با گل های سفید و چتری ، از سبزی های خوردنی که مزة آن تند است . 2 - ورقی دربازی که خال های آن شبیه برگ گشنیز است ، خاج .
گشنیزگویش اصفهانی تکیه ای: gašniǰ طاری: gešniǰ طامه ای: gašniǰ طرقی: gešniǰ کشه ای: gešniǰ نطنزی: gašniz
سِنج چینیChinese cymbals/ Chinese cymbal, china cymbals/ china cymbalواژههای مصوب فرهنگستانسِنجی در اقسام بسیار متنوع که معمولترین آن دارای انحنایی نرم در لبه و در خلاف جهت تحدب اصلی است
کژآهنگی سینوسیsinus arrhythmiaواژههای مصوب فرهنگستانتغییر چرخهای طبیعی در میزان ضربان قلب ناشی از رسیدن تکانههای واجی به گرۀ سینوسی ـ دهلیزی
چغانۀ تُرکیTurkish crescent, bell tree, bell tower, Turkish jingle, Chinese pavillon, jingling Johnny, Schnellbaum, Chinese hat, chapeau chinois (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانسازی به شکل چوبدستی بلندی که زنگها و زنگولههایی به آن آویخته است
کاوکsinusواژههای مصوب فرهنگستانحفرۀ هوایی داخل برخی از استخوانها ازجمله استخوان صورت و جمجمه متـ . سینوس 2
گشنیزگانلغتنامه دهخداگشنیزگان . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن واقع در 21هزارگزی جنوب داران و 2هزارگزی راه کوهرنگ .هوای آن سرد و دارای 2278 تن سکنه است . آب آنجا
گشنیزهلغتنامه دهخداگشنیزه . [ گ ِ زَ / زِ ] (اِ) ابتدای غوره ٔ انگور که به کوچکی به دانه ٔ انگور ماند و های آن برای نسبت است : زآن حصرم کاصل پادشاهی است گشنیزه سپهر گندنایی است . خاقانی (از آنندراج ).<br
گشنیزیلغتنامه دهخداگشنیزی . [ گ ِ ] (ص نسبی ) بسان گشنیز. بمانند گشنیز. || ورقی از اوراق بازی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است . ورق قمار که بر آن صورت گشنیز نقش است : تک خال گشنیزی . دو لوی گشنیزی . ده لوی گشنیزی .
آب گشنیزلغتنامه دهخداآب گشنیز. [ ب ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که از کوفتن برگ و ساق گشنیز حاصل کنند.
اطریفل گشنیزیلغتنامه دهخدااطریفل گشنیزی . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )بگیرند پوست هلیله ٔ کابلی و پوست بلیله و آمله ٔ مقشر و هلیله ٔ سیاه و گشنیز خشک اجزاء متساوی ، و بعضی هلیله ٔ سیاه نمی کنند، مجموع کوفته و
گشنیز حصرملغتنامه دهخداگشنیز حصرم . [ گ ِ زِ ح ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) (آنندراج ). و گشنیزه نیز آمده است : حرمت می را که می گشنیز دیگ عیشهاست بر سر گشنیزه ٔ حصرم روان افشانده اند.خاقانی (دیوان چ عبدالر
گشنیز کوهیلغتنامه دهخداگشنیز کوهی . [ گ ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوعی از نبات مخلصه است . (آنندراج ) (انجمن آرا). اسم فارسی تخم مخلصه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
گشنیزگانلغتنامه دهخداگشنیزگان . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن واقع در 21هزارگزی جنوب داران و 2هزارگزی راه کوهرنگ .هوای آن سرد و دارای 2278 تن سکنه است . آب آنجا
گشنیزهلغتنامه دهخداگشنیزه . [ گ ِ زَ / زِ ] (اِ) ابتدای غوره ٔ انگور که به کوچکی به دانه ٔ انگور ماند و های آن برای نسبت است : زآن حصرم کاصل پادشاهی است گشنیزه سپهر گندنایی است . خاقانی (از آنندراج ).<br
گشنیزیلغتنامه دهخداگشنیزی . [ گ ِ ] (ص نسبی ) بسان گشنیز. بمانند گشنیز. || ورقی از اوراق بازی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است . ورق قمار که بر آن صورت گشنیز نقش است : تک خال گشنیزی . دو لوی گشنیزی . ده لوی گشنیزی .
آب گشنیزلغتنامه دهخداآب گشنیز. [ ب ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که از کوفتن برگ و ساق گشنیز حاصل کنند.
روغن گشنیزoil of corianderواژههای مصوب فرهنگستانروغن فرّاری که از تقطیر دانههای رسیدۀ گشنیز به دست میآید