چلاندنلغتنامه دهخداچلاندن . [ چ ِ دَ ] (مص ) چلانیدن . در تداول عامه ، به معنی فشردن و فشاردن . و فشار دادن چیزی . یا چنانکه جامه ٔ شسته را برای کم شدن آب آن ، یا هندوانه را برای تمیز دادن کالی یا رسیدگی آن یا غوره ٔ انگور را برای گرفتن و جدا کردن آب آن ، و غیره فشردن . (لغت محلی شوشتر). رجوع ب
چلانیدنلغتنامه دهخداچلانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) فشار دادن و منضغط کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به چلاندن شود.
لاندنلغتنامه دهخدالاندن . [ دَ ] (مص ) جنبانیدن . حرکت دادن . افشاندن . تکان دادن : با دفتر اشعار برِ خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاندصد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند. طیان .</
لانیدنلغتنامه دهخدالانیدن . [ دَ ] (مص ) لاندن . جنبانیدن و افشانیدن . (برهان ) : پیش من چونکه نجنبدت زبان هرگزخیره پیش ضعفا چونکه همی لانی .ناصرخسرو.
گلانیدنلغتنامه دهخداگلانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) در گناباد گلیدن و گلاندن (غلطانیدن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). «گنابادی ». تکانیدن و افشاندن دامن جامه و قالی و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) : سحرگه باد برگ گل گلان است ز درد آن فغان بلبلان است . <p class="
لاندنفرهنگ فارسی عمید۱. افشاندن.۲. جنباندن؛ تکان دادن: ◻︎ با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۳). * گلاندن.