گلبولغتنامه دهخداگلبو. [ گ ُ] (ص مرکب ) آنکه چون گل بو دهد. خوشبو : بیاد روی گلبوی گل اندام همه شب خار دارم زیرپهلو.سعدی (بدایع).
لبولغتنامه دهخدالبو. [ ل َ ] (اِ) چغندر پخته . لبلبو. در زبان آشور و بابل چغندر را لپتو میخوانده اند و در آرامی لپتا و لیپتا می نامیده اند و بعید نیست که اصل لبوی فارسی همین باشد. (مجله ٔ یغما شماره ٔ اول سال سوم ، مقاله ٔ پورداود).
گلبوسلغتنامه دهخداگلبوس . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 6هزارگزی باختر میانه و 4هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز. هوای آن معتدل و دارای 500 تن سکنه است . آب آن از
گلبوللغتنامه دهخداگلبول . [ گْل ُ / گ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دانه های بسیار کوچک و کروی شکل که در خون پیدا میشود و بر دو قسم است : گلبول سفید و گلبول قرمز. گلبول سفید یا گویچه های سفید به دو دسته تقسیم میشوند: 1- یک هسته ای .
گلبویلغتنامه دهخداگلبوی . [ گ ُ ] (ص مرکب ) گلبو. آنکه بوی گل دهد : دِرع بش ، آتش جَبین ، گنبدسرین ، آهن کَتِف مشک دم ، عنبرنفس ، گلبوی خوی ، شمشادبوی . منوچهری .باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم بس که خواهد رفت بر بالای خاک م
معطرفرهنگ مترادف و متضادبویا، خوشبو، دماغپرور، عاطر، عطرآگین، عطرآمیز، گلبو، گلبیز، نافهبو ≠ بویناک، گندیده، متعفن
گلبوسلغتنامه دهخداگلبوس . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 6هزارگزی باختر میانه و 4هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز. هوای آن معتدل و دارای 500 تن سکنه است . آب آن از
گلبوللغتنامه دهخداگلبول . [ گْل ُ / گ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دانه های بسیار کوچک و کروی شکل که در خون پیدا میشود و بر دو قسم است : گلبول سفید و گلبول قرمز. گلبول سفید یا گویچه های سفید به دو دسته تقسیم میشوند: 1- یک هسته ای .
گلبوی بالالغتنامه دهخداگلبوی بالا. [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 20هزارگزی شمال کدکن ، سر راه ارابه رو کدکن به تلخ بخش . هوای آن معتدل و دارای 414 تن سکنه است . آب آن از قنات و م
گلبوی پائینلغتنامه دهخداگلبوی پائین . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 21هزارگزی شمال کدکن ، سر راه ارابه رو کدکن به تلخ بخش . هوای آن معتدل و دارای 408 تن سکنه است . آب آن از قنات و