گلدانفرهنگ فارسی عمید۱. ظرف سفالی یا پلاستیکی دهانگشاد که در آن بوتۀ گل را میکارند.۲. ظرفی فلزی، چینی، یا بلوری که در آن دستۀ گل میگذارند.
گلدانلغتنامه دهخداگلدان . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که گلها را دسته بسته در آن نهند، از عالم نرگسدان . (آنندراج ). ظرف سفالین یا چینی و جز آن که در آن گلهای زمینی یا معطر کارند یا گلهای زینتی و یا معطر از شاخ بریده نهند : خلط نسبت کند آمیزش بی نسبت راگل پریزاد شود
گلدانلغتنامه دهخداگلدان . [ گ ُ ] (اِخ ) از جمله قرای معتبر خرم آباد است . رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 77 و 299 شود.
لدانلغتنامه دهخدالدان . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِلَدن . || تثنیه ٔ لِدَة. (منتهی الارب ). || از اسماء شمشیر. (المزهر سیوطی ص 243).
لژدانلغتنامه دهخدالژدان . [ ل َ ] (اِ) گل سیاه و تیره . (آنندراج ). این لغت در کتب دسترس ما دیده نشد و ظاهراً مصحف لژن باشد.
آفتابه گلدانلغتنامه دهخداآفتابه گلدان . [ ب َ / ب ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) آفتابه و لگنی کوچک که گاه خفتن دارند میختن شب را یا بیماران و پیران را.
گلدانلولغتنامه دهخداگلدانلو. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 2هزارگزی شمال راه شوسه ٔ ارومیه و مهاباد. هوای آن معتدل ومالاریایی و دارای <span class="hl" di
گلدانهفرهنگ نامها(تلفظ: gol dāne) (گل + دانه = بذر) بذرِ گل ؛ (به مجاز) آن که ویژگی گل شدن (زیبا ، لطیف و با طراوت) را دارد .
گلدانفشردهpot boundواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت ریشههای گیاهی که به دلیل ماندن طولانی در گلدان متراکم میشود و مجموعۀ ریشهها و خاک شکل گلدان را به خود میگیرد
آفتابه گلدانلغتنامه دهخداآفتابه گلدان . [ ب َ / ب ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) آفتابه و لگنی کوچک که گاه خفتن دارند میختن شب را یا بیماران و پیران را.
گلدانلولغتنامه دهخداگلدانلو. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 2هزارگزی شمال راه شوسه ٔ ارومیه و مهاباد. هوای آن معتدل ومالاریایی و دارای <span class="hl" di
آفتابه گلدانلغتنامه دهخداآفتابه گلدان . [ ب َ / ب ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) آفتابه و لگنی کوچک که گاه خفتن دارند میختن شب را یا بیماران و پیران را.