گلریز

golriz

معنی

۱. (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه شور.
۲. (صفت) [قدیمی] گل‌ریزنده؛ گل‌افشان.

مترادف

شکوفهباران، گلافشان، گلباران

جست‌وجوی دقیق

گلریز

فرهنگ فارسی عمید

۱. (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه شور.۲. (صفت) [قدیمی] گل‌ریزنده؛ گل‌افشان.

گلریز

لغت‌نامه دهخدا

گلریز. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) نام آهنگی است در دستگاه شور در موسیقی . رجوع به آهنگ شود.

گلریز

گلریز. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) پارچه که گلهای سرخ در آن بافند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) : ز زیر پرده ٔ گلریز شب سوی خورشیدسحر به چشم تباشیر خنده زد یعنی ... سیف اسفرنگ .بیا که پرده ٔ گلریز هفت خانه ٔ چشم کشیده ایم

گلریز

لغت‌نامه دهخدا

گلریز. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 8 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و راه

گلریز

لغت‌نامه دهخدا

گلریز. [ گ ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان دره گز واقع در 2هزارگزی جنوب خاوری دره گز، سر راه شوسه ٔ عمومی دره گز به لطف آباد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ا

جست‌وجوی هم‌آوا

سگ لرز، سگ لرز زدن

گویش تهرانی

لرزیدن زیاد و خفیف

چلریز

لغت‌نامه دهخدا

چلریز. [چ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 25 هزارگزی جنوب باختری سپیدشت و 13 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر واقع است و 50 تن سکنه دار

لرز

لغت‌نامه دهخدا

لرز. [ ل َ ] (اِمص ) لرزیدن . رَعشه . لخشه . رِعدَه . ارتعاد. ارتعاش . ارتعاج . لزره . لرزش . رَجفه . اهتزاز. یازه . (برهان ). تزلزل . تضعضع. فسره . قشعریره . فراخة : خود پیشت آفتاب چو من هست سایلی کش لرز شرم وقت تقاضا برافکند. <p class="au

لرش

لغت‌نامه دهخدا

لرش . [ ل َ ] (اِ) لرس . رجوع به لرس شود. (این لغت ظاهراً از مجعولات شعوری است ).

لرز

فرهنگ فارسی عمید

۱. تکان؛ جنبش.۲. (پزشکی) جنبش مداوم بدن که از سرما یا برخی بیماری‌ها مانند بیماری مالاریا به ‌انسان عارض می‌شود.

جست‌وجوی مشابه

گلریزان

فرهنگ نام‌ها

(تلفظ: golrizān) (= گلباران) ، ← گلباران .

چادر گلریز

لغت‌نامه دهخدا

چادر گلریز. [ دَ / دُ رِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان با ستارگان . (آنندراج ).

عید گلریزان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

Whitsun, Whitsunday

عید گلریزان

دیکشنری فارسی به عربی

عيد العنصرة

آویز و گلریز

فرهنگ گنجواژه

نوعی طرح پنجره.

جست‌وجوی متن

گلبیز

فرهنگ فارسی عمید

گل‌افشان؛ گلریز.

گلباران

فرهنگ مترادف و متضاد

شکوفهباران، گلافشان، گلپاشی، گلریز

آرتق

لغت‌نامه دهخدا

آرتق . [ ت ِ ] (اِخ ) نام ایستگاهی در حدود ایران و روس که از آب گلریز آبیاری می شود.

گل بیز

فرهنگ فارسی معین

(گُ) (ص فا.) 1 - گل افشان ، گلریز. 2 - معطر، خوشبو.

گلفشان

لغت‌نامه دهخدا

گلفشان . [ گ ُ ل َ / گ ُ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از آتش بازی که به هندی پهلجری گویند. (غیاث ) (آنندراج ).این را گلریز و گلریز آتشباز نیز گویند. (آنندراج ).میرزا طاهر وحید در تعریف آتشباز گوید <span class=

جست‌وجوی هم‌آغاز

گلریزان

فرهنگ نام‌ها

(تلفظ: golrizān) (= گلباران) ، ← گلباران .

جست‌وجوی هم‌قافیه

چادر گلریز

لغت‌نامه دهخدا

چادر گلریز. [ دَ / دُ رِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان با ستارگان . (آنندراج ).

آویز و گلریز

فرهنگ گنجواژه

نوعی طرح پنجره.

درپیوند

بیشتر بدانید

گلریز

golriz

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آوا

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی مشابه

فرهنگ نام‌ها

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ گنجواژه

جست‌وجوی متن

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ نام‌ها

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ گنجواژه