گلنارگونفرهنگ فارسی عمیدبهرنگ گل انار؛ سرخرنگ: ◻︎ چو بشنید رودابه آن گفتوگوی / برافروخت گلنارگون کرد روی (فردوسی: ۱/۱۸۷).
گلنارگونلغتنامه دهخداگلنارگون . [ گ ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه برنگ گلنار باشد. (ناظم الاطباء). به رنگ گلنار. برنگ سرخ : چو گلنارگون کسوت آفتاب کبودی گرفت از خم نیل آب .نظامی .
گلنارگون کردنلغتنامه دهخداگلنارگون کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به رنگ گلنار درآوردن . به رنگ سرخ کردن : یکی زرد پیراهن مشکبوی بپوشید و گلنارگون کرد روی . فردوسی .چو بشنید رودابه آن گفتگوی برافروخت و گلنارگون کرد روی .<p class="
لنگورانلغتنامه دهخدالنگوران . [ ل َ ] (اِخ )(وزیر...) از هفت بازی و نمایش که با مقدمه ٔ جعفر قراچه داغی در تهران چاپ سنگی شد و میرزا فتحعلی دربندی بدواً به ترکی آذربایجانی نوشته و در 1861 م . در تفلیس چاپ کرده بود، پنج فقره از آن نمایشها را با حواشی و ترجمه ٔ و
گلنارگون کردنلغتنامه دهخداگلنارگون کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به رنگ گلنار درآوردن . به رنگ سرخ کردن : یکی زرد پیراهن مشکبوی بپوشید و گلنارگون کرد روی . فردوسی .چو بشنید رودابه آن گفتگوی برافروخت و گلنارگون کرد روی .<p class="
نیل آبلغتنامه دهخدانیل آب . (اِ مرکب ) آب نیل . رجوع به نیلاب شود : چو گلنارگون کسوت آفتاب کبودی گرفت از خم نیل آب .نظامی .
مشکبویلغتنامه دهخدامشکبوی . [ م ُ / م ِ ] (ص مرکب ) مشکبو. هر چیز معطر و خوشبوی . (ناظم الاطباء). هر چیز که چون مشک خوشبوی باشد. مشک آگین : نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکرده هیچ لعل و همه ساله لعل فام . <p class="author
گونلغتنامه دهخداگون . (اِ) رنگ و لون ، چه گلگون ، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم نسیم لطفش اگر بگذرد به کشور زنگ ز ساج باز ندانند رومیان را گون ز عاج باز ندانند زنگیان را رنگ .<br
پیراهنلغتنامه دهخداپیراهن . [ هََ ] (اِ) پیراهان . پیرهن . پیرهند. جامه ٔ نیم تنه ای که زیر لباس بر بدن پوشند. قمیص . (منتهی الارب ). کرته . سربال . (دهار). جبه . سربلة. جلباب . (منتهی الارب ) : همی تنگ شد دوکدان بر تنش چو مشک سیه گشت پیراهنش . <p class="auth
پوشیدنلغتنامه دهخداپوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) :
گلنارگون کردنلغتنامه دهخداگلنارگون کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به رنگ گلنار درآوردن . به رنگ سرخ کردن : یکی زرد پیراهن مشکبوی بپوشید و گلنارگون کرد روی . فردوسی .چو بشنید رودابه آن گفتگوی برافروخت و گلنارگون کرد روی .<p class="