گلوبرلغتنامه دهخداگلوبر. [ گ ِ ل ُ ب ِ ] (اِخ ) یوهان ردلف (1604 - 1668 م .). طبیب و شیمی دان آلمانی . در کارلشتات (باویر) به جهان آمد، وی خاصیت طبی سولفات دو سود را کشف کرد که به نام نمک گلوبر خوانده شد.
گلوبرلغتنامه دهخداگلوبر. [ گ ُ / گ َ ب ُ ] (نف مرکب ) برنده ٔ گلو. گلوبرنده . در تداول عامه ، سوزنده ٔ گلو.
حریف گلوبرلغتنامه دهخداحریف گلوبر. [ ح َ ف ِ گ َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار غدار. (شرفنامه ٔ منیری ). حریف گلوگیر. (مجموعه ٔ مترادفات ، ص 165).
لوبیورلغتنامه دهخدالوبیور. (اِخ ) نام موضعی در کسلیان سواد کوه به مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 116).
لابرلغتنامه دهخدالابر. (اِخ ) سن بنویی . مولد آمِت .(پادُکاله ). (1783-1748) ذُکران وی 16 آوریل است .
حریف گلوبرلغتنامه دهخداحریف گلوبر. [ ح َ ف ِ گ َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار غدار. (شرفنامه ٔ منیری ). حریف گلوگیر. (مجموعه ٔ مترادفات ، ص 165).
حریف گلوگیرلغتنامه دهخداحریف گلوگیر. [ ح َ ف ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حریف گلوبر. روزگار. دنیا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 165).
لمترلغتنامه دهخدالمتر. [ ل َ ت ُ ] (ص ) مردم کاهل و بی رگ . || فربه و پرگوشت و قوی هیکل و گنده و ناهموار. (برهان ). فربه و قوی و گنده . (غیاث ). دَکل : فربه شد عشق و زفت و لمتربنهاد خرد به لاغری روی . سنائی .عقل جز راستگوی لمتر نیس
مویزلغتنامه دهخدامویز. [ م َ ] (اِ) ممیز. میویز. سکج . کشمش . زبیب . مامیچ . انگور خشک . (یادداشت مؤلف ). میمیز. (برهان ). قسمی است کلان از انگور که خشک کرده نگاه دارند. مردم عام آن را منقی گویند و به هندی داکهه نامند. (غیاث ) (از آنندراج ). به عربی آن را زبیب گویند و از آن نبید سازند. (از ا
حذرلغتنامه دهخداحذر. [ ح َ ذَ ] (ع مص ) پرهیز. (دهار). پرهیز کردن . (ناظم الأطباء) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اجتناب . ترس . (دهار). ترسیدن . (دهار) (ترجمان عادل ). بیم . توقی . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حذار. پرهیزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پرهیز کردن . دوری جستن . اتقاء. (ت
حریف گلوبرلغتنامه دهخداحریف گلوبر. [ ح َ ف ِ گ َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار غدار. (شرفنامه ٔ منیری ). حریف گلوگیر. (مجموعه ٔ مترادفات ، ص 165).