گلیلغتنامه دهخداگلی . [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج که در 42000گزی جنوب خاوری پاوه و 7000گزی باختر قلعه جوانرود واقع شده و دارای 49 تن سکنه است . (از
گلیلغتنامه دهخداگلی . [ گ ِ ] (ص نسبی ) گل آلود. گلناک . آلوده به گل . منسوب به گل و خاکی . || سفالی و ساخته شده از گل . (ناظم الاطباء).- امثال : عمر گلی است ، سخت بداخم . عظیم ترش رو.گلی برای کسی آب گرفتن
گلیلغتنامه دهخداگلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل که در 22هزارگزی خاور اردبیل و 3هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به آستارا واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 888 تن است .
گلیلغتنامه دهخداگلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 8هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 33هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ مراغه به میانه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش <span c
گلیلغتنامه دهخداگلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 9هزارگزی باختر اردبیل و 4هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به تبریز واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 545<