گماشتگیلغتنامه دهخداگماشتگی .[ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) عمل گماشته . شغل گماشته . مستخدم شدن . شغل مستخدمی داشتن و رجوع به گماشته شود.
ماستیلغتنامه دهخداماستی . (اِخ ) از دیههای مرو است . سمعانی آنرا ماستین آورده است . و نیز گویند که ماستی از قراء بخاراست . (از معجم البلدان ). و رجوع به ماستین شود.
ماستیلغتنامه دهخداماستی . (ص نسبی ) منسوب به ماست . آلوده به ماست : دست و دهانش ماستی شده است . || حرف برخورنده . متلک . حرف مفت . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).- ماستی به کسی گفتن ؛ متلک گفتن و حرف مفت زدن به کسی . کار بد کسی و نقطه ٔ ضعف او را به رخش کشیدن و
میایستیگویش اصفهانی تکیه ای: vaɂište طاری: veɂašde طامه ای: veɂešte طرقی: vâ:šde کشه ای: vâ:šte نطنزی: vâɂište /vaɂatište
وکالةدیکشنری عربی به فارسینمايندگي , وکالت , گماشتگي , ماموريت , وساطت , پيشکاري , دفترنمايندگي , امتياز , حق انتخاب , ازاد کردن , حق راي دادن
agenciesدیکشنری انگلیسی به فارسیآژانس ها، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، وکالت، خبر گزاری، پیشکاری، گماشتگی
agencyدیکشنری انگلیسی به فارسیآژانس، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، وکالت، خبر گزاری، پیشکاری، گماشتگی
ماموریتفرهنگ مترادف و متضاد۱. رسالت، مسئولیت ۲. نقش، وظیفه ۳. تصدی، خدمت ۴. عاملی، عاملیت، کارگزاری، وکالت ۵. کارمندی، گماشتگی
برگماشتگیلغتنامه دهخدابرگماشتگی . [ ب َ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برگماشته . برقراری . || مباشرت . وکالت . || قوت .توانایی . (ناظم الاطباء). و رجوع به برگماشتن شود.