گمنامی گیرندهrecipient anonymityواژههای مصوب فرهنگستاندر یک سامانۀ پیام، عدم امکان شناسایی گیرندۀ پیام ازطریق شنود
گمنامیلغتنامه دهخداگمنامی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی نام بودن . بی نام و نشان بودن . خامل ذکر بودن . خمول . غمیضه . (منتهی الارب ).- امثال : شهرت بشر به که گمنامی . (کیمیای سعادت ).گم نامی به که بدنامی . (امثا
گمنامیلغتنامه دهخداگمنامی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی نام بودن . بی نام و نشان بودن . خامل ذکر بودن . خمول . غمیضه . (منتهی الارب ).- امثال : شهرت بشر به که گمنامی . (کیمیای سعادت ).گم نامی به که بدنامی . (امثا
گمنامیلغتنامه دهخداگمنامی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی نام بودن . بی نام و نشان بودن . خامل ذکر بودن . خمول . غمیضه . (منتهی الارب ).- امثال : شهرت بشر به که گمنامی . (کیمیای سعادت ).گم نامی به که بدنامی . (امثا