گنجشک روزیلغتنامه دهخداگنجشک روزی . [ گ ُ ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لب روزی . تنگ روزی . کردی خوردی . کم روزی .
گنجشکلغتنامه دهخداگنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانگی . (بر
گنجشکفرهنگ فارسی معین(گُ جِ) (اِ.) پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانوادة خاصی را به نام خانوادة گنجشکان به وجود می آورد، عصفور.
خاک روزیلغتنامه دهخداخاک روزی . (ص مرکب ) کم روزی . گنجشک روزی : خاک روزی است دلم گر چه هنرریزه بسی است ریزه بگذار که روزی به هنر می نرسد.خاقانی .
لب روزیلغتنامه دهخدالب روزی . [ ل َ ] (ص مرکب ) کم روزی . گنجشک روزی . کردی خوردی . آش بقازنه (به ترکی ) : هرگز نبدم لب تو یارب روزی یابنده ٔ تو نیست مگر لب روزی .یبغو.
گنجشکلغتنامه دهخداگنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانگی . (بر
گنجشکلغتنامه دهخداگنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانگی . (بر
گنجشکفرهنگ فارسی معین(گُ جِ) (اِ.) پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانوادة خاصی را به نام خانوادة گنجشکان به وجود می آورد، عصفور.
شیرگنجشکلغتنامه دهخداشیرگنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ مرکب ) ورکاک که پرنده ای است بزرگ و مردارخوار. (منتهی الارب ) (برهان ). کزنه . ستوچه . (زمخشری ). کرکسه . (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی باز شکاری کوچک قامت که گنجشک و دیگر پرندگان کوچک را شکار کند و آن یکی از گونه های باشه است . شقراق . (از فرهنگ فار
گنجشکلغتنامه دهخداگنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانگی . (بر
زبان گنجشکلغتنامه دهخدازبان گنجشک . [ زَ گ ُ ج ِ] (اِ مرکب ) نوعی از نان که بصورت زبان گنجشک باشد و آنرا قوش دیلی نیز خوانند. (بهار عجم ) : چشم بر آشیان گنجشکش هست بهر زبان گنجشکش .ملامنیر (از بهارعجم ).
زبان گنجشکفرهنگ فارسی عمیددرختی زینتی از خانوادۀ زیتون با برگهایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد؛ مرغزبانک.