تهوع صبحگاهیmorning sickness, nausea gravidarumواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تهوع و استفراغ در هنگام برخاستن از خواب، بهویژه در ماههای اول بارداری
نجوءلغتنامه دهخدانجوء. [ ن َ ] (ع ص ) بدچشم . سخت چشم زخم رساننده . نجؤ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). نجی ٔ [ ن َ ج ِءْ ] . (منتهی الارب ). نجی ٔ [ ن َ ] . (المنجد).- نجوءالعین ؛ خبیث العین . (از المنجد).
نجویلغتنامه دهخدانجوی . [ ن َج ْ وا ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ملخص اللغات حسن خطیب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سِر. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی . پچ پچ . بیخ گوشی . تنگ گوشی . درگوشی . (یادداشت مؤلف )
گنجویرلغتنامه دهخداگنجویر. [ گ َ ] (ص ، اِ) تحریف گنجوبر پهلوی به معنی خزانه دار، گنجور. رجوع به یونکر ص 79 شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت زند و پازند بمعنی گنجور است که خزانه دار باشد؛ و در جای دیگر بجای تحتانی با یاء ابجد نوشته بودند، و اﷲ اعلم . (
قوامی گنجویلغتنامه دهخداقوامی گنجوی . [ ق َ ی ِ گ َ ج َ ] (اِخ ) از شاعران است . او را استاد قوامی مطرزی خباز میخوانند و عم شیخ نظامی میدانند. گویند میان او و حکیم سوزنی مهاجات بوده . وی در صنایع و بدایع سخن صاحب مهارت است و در قصیده ای که مطلع آن این است :ای فلک راهوای قدر تو باروی ملک را ث
نظام الدین گنجویلغتنامه دهخدانظام الدین گنجوی . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ گ َ ج َ ] (اِخ ) محمود مکنی به ابوالعلاءو ملقب به ملک الشعرا و استادالشعرا. رجوع به ابوالعلاء گنجوی و نیز رجوع به ریحانة الادب ج 4 ص 213 شود.
ابن خطیب گنجویلغتنامه دهخداابن خطیب گنجوی . [ اِ ن ُ خ َ ب ِ گ َ ج َ ] (اِخ ) شاعری از مردم گنجه و شوی مهستی شاعر معروف .
نظام الدینلغتنامه دهخدانظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ](اِخ ) (خواجه ) ابوالعلاء گنجوی . رجوع به ابوالعلاء گنجوی و نیز رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 1 ص 199 شود.
گنجویرلغتنامه دهخداگنجویر. [ گ َ ] (ص ، اِ) تحریف گنجوبر پهلوی به معنی خزانه دار، گنجور. رجوع به یونکر ص 79 شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت زند و پازند بمعنی گنجور است که خزانه دار باشد؛ و در جای دیگر بجای تحتانی با یاء ابجد نوشته بودند، و اﷲ اعلم . (
قوامی گنجویلغتنامه دهخداقوامی گنجوی . [ ق َ ی ِ گ َ ج َ ] (اِخ ) از شاعران است . او را استاد قوامی مطرزی خباز میخوانند و عم شیخ نظامی میدانند. گویند میان او و حکیم سوزنی مهاجات بوده . وی در صنایع و بدایع سخن صاحب مهارت است و در قصیده ای که مطلع آن این است :ای فلک راهوای قدر تو باروی ملک را ث
نظام الدین گنجویلغتنامه دهخدانظام الدین گنجوی . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ گ َ ج َ ] (اِخ ) محمود مکنی به ابوالعلاءو ملقب به ملک الشعرا و استادالشعرا. رجوع به ابوالعلاء گنجوی و نیز رجوع به ریحانة الادب ج 4 ص 213 شود.
ابن خطیب گنجویلغتنامه دهخداابن خطیب گنجوی . [ اِ ن ُ خ َ ب ِ گ َ ج َ ] (اِخ ) شاعری از مردم گنجه و شوی مهستی شاعر معروف .