حسن گندمگونلغتنامه دهخداحسن گندمگون . [ ح ُ ن ِ گ َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گندمین . رنگ گندمین . حسن سرخ که به سیاهی زند : گو بکش شمشیر بر من حسن گندمگون یارهرچه آید بر سر فرزند آدم بگذرد.واقف (از آنندراج ).
گندمانلغتنامه دهخداگندمان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا از بخش بانه ٔ شهرستان سقّز که در 15000 گزی جنوب باختری بانه و 3000 گزی آزمرده واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 50
گندمانلغتنامه دهخداگندمان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقّز که در 31000 گزی باختر سقز و 3000 گزی باختر کوندلان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 150 تن است .
گندمانلغتنامه دهخداگندمان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 18000 گزی جنوب باختری سنندج و 5000 گزی باختر شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش <span class="hl"
گندمانلغتنامه دهخداگندمان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد که در 18 هزارگزی جنوب باختری بروجن ، متصل به راه تنگ بیدکان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 2037 تن است . آب آن از چشمه تا
حسن گندمگونلغتنامه دهخداحسن گندمگون . [ ح ُ ن ِ گ َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گندمین . رنگ گندمین . حسن سرخ که به سیاهی زند : گو بکش شمشیر بر من حسن گندمگون یارهرچه آید بر سر فرزند آدم بگذرد.واقف (از آنندراج ).
حسن گندمگونلغتنامه دهخداحسن گندمگون . [ ح ُ ن ِ گ َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گندمین . رنگ گندمین . حسن سرخ که به سیاهی زند : گو بکش شمشیر بر من حسن گندمگون یارهرچه آید بر سر فرزند آدم بگذرد.واقف (از آنندراج ).