گوهرریزلغتنامه دهخداگوهرریز. [ گ َ / گُو هََ ] (نف مرکب ) ریزنده ٔ گوهر. کسی که جواهر نثار کند. (ناظم الاطباء). پاشنده ٔ جواهرات . پخش کننده ٔ گوهر. گوهرپاش .
ریزفرهنگ فارسی عمید۱. = ریختن۲. ریزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اشکریز، خونریز، گوهرریز.۳. ریختهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سرریز، دورریز.
گوهرنثارلغتنامه دهخداگوهرنثار. [ گ َ / گُو هََ ن ِ ] (ص مرکب ) به معنی گوهرنشان . گوهرپاش . گوهرریز. (از آنندراج ). کسی که جواهر نثار میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به گوهرفشان شود.