گوهرسنجلغتنامه دهخداگوهرسنج . [ گ َ / گُو هََ س َ ] (نف مرکب ) که گوهر سنجد. که گوهر به ترازو برسنجد : گفت چندین نورد گوهر و گنج برنسنجیده هیچ گوهرسنج .نظامی .
گهرسنجلغتنامه دهخداگهرسنج . [ گ ُ هََ س َ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرسنج . که گوهر سنجد. که گوهر به ترازو سنجد : به ناسفته دری که در گنج یافت ترازوی خودرا گهرسنج یافت . نظامی (شرفنامه ص 50).من از آن خرده
گوهرلغتنامه دهخداگوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فر