گوهرشناسلغتنامه دهخداگوهرشناس . [ گ َ / گُو هََ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ گوهر. شناسنده ٔ جواهر. جوهری . گوهری : ببردند نزدیک گوهرشناس پذیرفت از اندازه بیرون سپاس . فردوسی .گهرگرچه افتد به کف بی سپاس
گوهرشناسیgemologyواژههای مصوب فرهنگستانعلم مطالعۀ گوهرسنگها که به بررسی منبع و منشأ و توصیف و درجهبندی و شناسایی و ارزیابی آنها میپردازد
گوهرشناسیgemologyواژههای مصوب فرهنگستانعلم مطالعۀ گوهرسنگها که به بررسی منبع و منشأ و توصیف و درجهبندی و شناسایی و ارزیابی آنها میپردازد
گوهرشمارلغتنامه دهخداگوهرشمار. [ گ َ / گُو هََ ش ُ ] (نف مرکب ) شمارنده ٔ گوهر. || گوهرشناس . جواهرشناس : که هر گوهری را درم سی هزاربدادی بها مرد گوهرشمار. فردوسی .رجوع به گوهرشناس شود.
گوهرشناسیgemologyواژههای مصوب فرهنگستانعلم مطالعۀ گوهرسنگها که به بررسی منبع و منشأ و توصیف و درجهبندی و شناسایی و ارزیابی آنها میپردازد