گچکلغتنامه دهخداگچک .[ گ ِ چ َ ] (اِ) سازی است معروف و مشهور به کمانچه . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). آلت موسیقی . غجک . عجک . (برهان ). غژک . کجک . طنبور : ز هر مو چون گچک میکرد فریاددل اصحاب میگشت از غم آزاد.خوارزمی (از فرهنگ نظام و برهان
وارون QQ inverse, Q-1واژههای مصوب فرهنگستانوارون مقدار Q که آهنگ فرواُفت انرژی را برای موجهای حجمی یا سطحی در هر دوره مشخص میکند متـ . وارون ضریب کیفیت
شاخص KK indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی سهساعته که معیار گسترۀ فعالیت سریع و نامنظم مغناطیسی توفان در زمان وقوع است
گچکارلغتنامه دهخداگچکار. [ گ َ ] (ص مرکب )آنکه شغلش گچکاری باشد. کسی که دیوارها و سقف را گچ اندود کند. || آنچه که گچکاری شود. آنچه به گچ اندود باشد: مصهرج ؛ حوض گچکار. بیت صیهوج ؛ خانه ٔگچکار تابان . حوض مجیر؛ حوض گچکار. (منتهی الارب ).
گچکاریلغتنامه دهخداگچکاری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچکار. عمل ساختن خطوط و گل و بته ها از گچ بر دیوار و سقف : به گچکاریش هرکه پرداخته گچ از نقره ٔ صبح دم ساخته .ملاطغرا (از آنندراج ).
صقيعدیکشنری عربی به فارسیژاله , شبنم منجمد , شبنم , سرماريزه , گچک , برفک , سرمازدن , سرمازده کردن , ازشبنم يا برف ريزه پوشيده شدن
گچکارلغتنامه دهخداگچکار. [ گ َ ] (ص مرکب )آنکه شغلش گچکاری باشد. کسی که دیوارها و سقف را گچ اندود کند. || آنچه که گچکاری شود. آنچه به گچ اندود باشد: مصهرج ؛ حوض گچکار. بیت صیهوج ؛ خانه ٔگچکار تابان . حوض مجیر؛ حوض گچکار. (منتهی الارب ).
گچکاریلغتنامه دهخداگچکاری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچکار. عمل ساختن خطوط و گل و بته ها از گچ بر دیوار و سقف : به گچکاریش هرکه پرداخته گچ از نقره ٔ صبح دم ساخته .ملاطغرا (از آنندراج ).