گیاه خوارلغتنامه دهخداگیاه خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گیاخور. خورنده ٔ گیاه . آنکه گیاه و علف خورد. رجوع به گیاخوار شود : شاه جانوران گوشت خوار باز است و شاه چهارپایان گیاه خوار اسب است . (نوروزنامه ). || (اِ مرکب ) مرتع. آنجا که چارپایا
گیاه خوارفرهنگ فارسی عمیدهر جانوری که انرژی مورد نیاز خود را با مصرف گیاهان بهدست آورد؛ خورندۀ گیاه؛ علفخوار.
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
پایۀ دستگاه شمارbase of a number systemواژههای مصوب فرهنگستاندر یک دستگاه شمار، عددی طبیعی و بزرگتر از یک که هر عدد طبیعی برحسب توانهای آن با ضرایب صحیح نامنفی نوشته میشود متـ . پایۀ دستگاه اعداد
پایۀ فضای بُرداریbasis of a vector spaceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای خطی مستقل در یک فضای بُرداری که فضا را تولید میکند
آگهی پیشنماpop-over advertisement, pop-over adواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آگهی که در صفحۀ وِب پیش روی کاربر ظاهر میشود و روی بخشی از صفحۀ جاری را میگیرد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
گیاه خوارگیلغتنامه دهخداگیاه خوارگی . [ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گیاه خوار. گیاه خوری . رجوع به گیاخوارگی شود.
گیاهلغتنامه دهخداگیاه . (اِ) گیا. گیاغ . (از برهان ) (انجمن آرای ناصری ). حشیش و نبات . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314). رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت . (فرهنگ نظام ). علف سبز و سبزه و نبات و علف خشک . (ناظم الاطباء). رُستنی
پیچیده گیاهلغتنامه دهخداپیچیده گیاه . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پرگیاه : اِجزاء؛ پیچیده گیاه شدن چراگاه . (منتهی الارب ). اجتشاش ؛ پیچیده گیاه شدن زمین . (منتهی الارب ).
خرس گیاهلغتنامه دهخداخرس گیاه . [ خ ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که بیخ آن را شقاقل می گویند و آنرا خرس بسیار دوست دارد، بعضی گفته اند آن گزر بریست و گروهی گویند کرفس بری و در این خلاف است و بیونانی دوقس و توقس خوانند و فرقه ای بر آنند که دوقس غیر آن است و آنرا دوماواغرما نیز نامند. (از فرهنگ جهانگیر
چوگیاهلغتنامه دهخداچوگیاه . [ چ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. در سه هزارگزی شمال باختر شیراز. 269 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات ، انواع میوه و صیفی کاری . شغل مردم کشاورزی و باغبانی و راهش فرعی است . (از فرهنگ جغ
خواجه گیاهلغتنامه دهخداخواجه گیاه . [ خوا / خا ج َ /ج ِ ] (اِ مرکب ) نام گلبنی است . (از ناظم الاطباء).
خارگیاهلغتنامه دهخداخارگیاه . (اِ مرکب ) سَفی ̍. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(المنجد). خاریست که بجانوران برای خوراک میدهند.