گیلاموشلغتنامه دهخداگیلاموش . (اِخ ) بنا به گفته ٔ رابینو، دهی است میان رشت و کوچصفهان و قبل از گیشه دمرده . (از سفرنامه رابینو ص 36 بخش فارسی ).
لامیوسلغتنامه دهخدالامیوس . (اِخ ) نام سرداری از مردم اسپارت معاصر اردشیرسوم هخامنشی . قسمتی از فتوحات پادشاه مصر نِکتانِب قبل از جنگ با اردشیر سوم مرهون لیاقت این سردار و دیگر سرداران یونانی است . (ایران باستان ج 2 ص 1175).<br
فیفی لاموسلغتنامه دهخدافیفی لاموس . [ ] (معرب ، اِ) بخور مریم است که نوعی از عرطنیثا باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
لامزلغتنامه دهخدالامز. [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لمز به معانی آشکار شدن پیری و اشاره کردن به چشم و مانند آن و عیب کردن و زدن و دور کردن و سپوختن . (از منتهی الارب ).
جَست تابستانهLammas shoot, Lammas growth, late-season shoot, proleptic shootواژههای مصوب فرهنگستانرشد نابهنجار جوانۀ خفته در آخر فصل براثر رطوبت بیشازحد متـ . جَست ثانویه secondary shoot