گینلغتنامه دهخداگین . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 230هزارگزی جنوب کهنوج و 30هزارگزی باختر راه مالرو انگهران به جاسک . محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن <span class="hl" di
گینلغتنامه دهخداگین . (پسوند) مزید مؤخری است مفید معنی اتصاف به چیزی و دارندگی و فقط در ترکیب به کار رود همچون : شرمگین ، یعنی دارای شرم و پر از شرم و شرم زده و خشمگین به معنی پر از خشم که شرم آگین و خشم آگین نیز گویند. (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از فرهن
نواخترnova, Nواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ متغیری که بهطور ناگهانی روشنایی آن به اندازۀ 10 تا 12 قدر افزایش مییابد
فشردهساز پُرفشارhigh-pressure compressor, HPC, HP compressor, N2 compressor, N2, high-speed compressor, N3واژههای مصوب فرهنگستانردیفهای پایانی پرههای فشردهساز در موتورهای توربینی چندمحوره که بهوسیلة پرههای توربین فشارقوی با سرعت بسیار زیاد به حرکت درمیآیند
گینجلغتنامه دهخداگینج . [ گ ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5هزارگزی شمال قیس آباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 27</
گینانلغتنامه دهخداگینان . (اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان . واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری سراوان نزدیک مرز پاکستان . محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. م
گینجهلغتنامه دهخداگینجه . [ گ ُ ی َ ج َ / ج ِ ] (اِ) نام درختی است صمغدار. (یادداشت مؤلف ). جهودانه . شائکه . (برهان ).
گیندهلغتنامه دهخداگینده . [ گ َ ی َ دَ / دِ ] (ص ) غالب و چیره را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). این لغت در جای دیگر یافت نشد.
گینجلغتنامه دهخداگینج . [ گ ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5هزارگزی شمال قیس آباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 27</
گینانلغتنامه دهخداگینان . (اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان . واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری سراوان نزدیک مرز پاکستان . محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. م
گین ینلغتنامه دهخداگین ین . [ گین ْ ی ُ ] (اِخ ) جوونی پیترو. ویولن زن و آهنگ ساز ایتالیایی که به سال 1702 در تورن به دنیا آمده و در سال 1774 درگذشت . گین ین با موسیقی فرانسه در دوران سلطنت لویی پانزدهم وابستگی پیدا کرد و استعد
گینجهلغتنامه دهخداگینجه . [ گ ُ ی َ ج َ / ج ِ ] (اِ) نام درختی است صمغدار. (یادداشت مؤلف ). جهودانه . شائکه . (برهان ).
گیندهلغتنامه دهخداگینده . [ گ َ ی َ دَ / دِ ] (ص ) غالب و چیره را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). این لغت در جای دیگر یافت نشد.
دردآگینلغتنامه دهخدادردآگین . [ دَ ] (ص مرکب ) پر از درد و موجع. (ناظم الاطباء). پردرد : خار تا کی ، لاله ای درباغ امیدم نشان زخم تاکی ، مرهمی بر جان دردآگین من . سعدی .تمعص ؛ دردآگین گردانیدن شکم را. (از منتهی الارب ).
دردگینلغتنامه دهخدادردگین . [ دَ ] (ص مرکب ) دردگن . دردناک . دردمند. ضعیف شده . دردناک . بِدردآورده شده . (ناظم الاطباء). اَلِم . اَلِمَة. وَجِع. شَکِع. ألیم . نَصِب : اَنسی ̍، نسی ٔ، ملک ؛ مرد دردگین . (منتهی الارب ). اکتلاء؛ دردگین کرده شدن از ضرب . تعص ؛ دردگین شدن اعصاب کسی از بسیار رفتن
دردگینلغتنامه دهخدادردگین . [ دُ ] (ص مرکب ) دارای درد. دردآلود. دردناک : اًثفال ؛ دردگین شدن شراب . (از منتهی الارب ).
درنگینلغتنامه دهخدادرنگین . [ دْرَ / دِرَ ] (اِخ ) نامی است که در قدیم به سرزمین سیستان می دادند. (از یسنا ص 61).
دوستگینلغتنامه دهخدادوستگین . (ص نسبی ، اِ مرکب ) هر ماده ٔ چسبنده و لزج . (ناظم الاطباء). دوسگین . رجوع به دوس و دوسیدن شود.