یاسالغتنامه دهخدایاسا. (مغولی ، اِ) رسم و قاعده و قانون . (برهان قاطع) (آنندراج ). طرز و طور و قوانین و حکم و قرار داد چنگیزخان مغول بوده است . یاسه . یاسون . (انجمن آرا) (آنندراج ). یاساق . یساق . (فرهنگ وصاف ) نظام . نسق . امر. حکم . فرمان . قانون اساسی . قوانین اساسی . (یادداشت به خط مرحوم
مقدارسنجی 2assayواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده [علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده متـ . تعیین مقدار
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
ردة هجومیassault echelonواژههای مصوب فرهنگستانعنصری از واحدها و نیروهای رزمی و هوایی در عملیات آبخاکی که مأموریت ادارة حملة اولیه بر روی مناطق عملیاتی را بر عهده دارد
آتش هجومیassault fireواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آتش که سربازان حملهکننده در هنگام نزدیک شدن به دشمن اجرا میکنند
یاساقلغتنامه دهخدایاساق . (ترکی / مغولی ، اِ) شریعت مغولان را گویند. (برهان )(آنندراج ). به ترکی بدعت و مهم و سفر و کمک و مددی که پادشاهان را رعیت کند در دادن لشکر بدون مواجب به وقت ضرورت و طیاری جنگ باشد. (فرهنگ وصاف از فرهنگ نظام و آنندراج ). تدبیر امور لشکر
یاسامشیلغتنامه دهخدایاسامشی . [ م ِ ] (ترکی / مغولی ، اِ) یاسامیشی . رجوع به یاسامیشی شود.- یاسامشی کرده ؛ منظم . ساخته . آماده و مجهز. مرتب : نوروز فیروز را با سپاهی یاسامشی کرده به راه گیلان از ناگاه برسر با
یاسامیشیلغتنامه دهخدایاسامیشی . (مغولی ، ص ) پسندیده . (فرهنگ وصاف از آنندراج ). || (اِ) سرانجام کارها. (فرهنگ وصاف از آنندراج ). نظم . آراستگی . (فرهنگ فارسی معین ). تدبیر و کارسازی . (فرهنگ وصاف از آنندراج ). کارسازی . سپاه و منظم و مرتب داشتن آن . سامان سپاه کردن : امرا
یاسانلغتنامه دهخدایاسان . (اِخ )به عقیده ٔ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). اما کلمه و معنی آن کلامجعول و
یاساقلغتنامه دهخدایاساق . (ترکی / مغولی ، اِ) شریعت مغولان را گویند. (برهان )(آنندراج ). به ترکی بدعت و مهم و سفر و کمک و مددی که پادشاهان را رعیت کند در دادن لشکر بدون مواجب به وقت ضرورت و طیاری جنگ باشد. (فرهنگ وصاف از فرهنگ نظام و آنندراج ). تدبیر امور لشکر
یاسامشیلغتنامه دهخدایاسامشی . [ م ِ ] (ترکی / مغولی ، اِ) یاسامیشی . رجوع به یاسامیشی شود.- یاسامشی کرده ؛ منظم . ساخته . آماده و مجهز. مرتب : نوروز فیروز را با سپاهی یاسامشی کرده به راه گیلان از ناگاه برسر با
یاسامیشیلغتنامه دهخدایاسامیشی . (مغولی ، ص ) پسندیده . (فرهنگ وصاف از آنندراج ). || (اِ) سرانجام کارها. (فرهنگ وصاف از آنندراج ). نظم . آراستگی . (فرهنگ فارسی معین ). تدبیر و کارسازی . (فرهنگ وصاف از آنندراج ). کارسازی . سپاه و منظم و مرتب داشتن آن . سامان سپاه کردن : امرا
یاسانلغتنامه دهخدایاسان . (اِخ )به عقیده ٔ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). اما کلمه و معنی آن کلامجعول و
بکیاسالغتنامه دهخدابکیاسا. [ ب ِک ْ ] (اِ) بکپاسا. سرباری را گویند و آن بسته ٔکوچکی است که بر بالای بار ستور بندند. (برهان ) (ناظم الاطباء). پشته ٔ کوچک که بالای بار کنند و سربار نیز گویند. (رشیدی ) (سروری ). پشته ٔ کوچک که در روی بار استرو خر گذارند و آن را سرباری نیز گویند. (انجمن آرا) (از آن