یاسینلغتنامه دهخدایاسین . (اِخ ) ابویاسین . الرقی محدث است . رجوع به ابویاسین و کتاب السنی الدولابی ج 2 ص 170 شود.
یاسینلغتنامه دهخدایاسین . (اِخ ) الیاس . از جمله انبیای مرسل است و نام پدر بزرگوارش بقول بعضی از مفسران وصاحب طبری یاسین بوده . (حبیب السیر جزو 1 ج 1 ص 39).
یاسینلغتنامه دهخدایاسین . (اِخ ) صاحب یاسین ، کنایت از مردی از بنی اسرائیل باشد که داستان او در سوره ٔ یس آیه های (20 تا 30) چنین آمده است : و جاء من أقصی المدینة رجل یسعی قال یاقوم اتبعوا المرسلین . اتبعوا من لا یسئلکم اجراً
یاسینلغتنامه دهخدایاسین . (اِخ ) نام سوره ٔ سی و ششم از قرآن مجید، پس از «الفاطر» و پیش از «الصافات »، آن را 83 آیه است . در ابتدای آن ثنای رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم مذکور است و نزد بعضی یاسین یکی از اسمای آن حضرت (ص ) است و در آن ناسخ و منسوخ نیست و نیز نوشته
قاتل سیاسیassassinواژههای مصوب فرهنگستانفرد مزدور یا متعصبی که با هدف سیاسی شخص یا اشخاصی را به قتل میرساند متـ . قاتل
رژیم آسیاییAsian dietواژههای مصوب فرهنگستانروش سنتی غذا خوردن در آسیا و خصوصاً نواحی شرقی و جنوبی آن که در آن عموماً گوشت غذای اصلی نیست، بلکه برنج و سبزیجات و ماهی و میوههای تازه و مصرف فراوان ادویه وجه غالب است
بازیهای آسیاییAsian Games, Asiadواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که از سال1951، و هر چهار سال یک بار میان کشورهای آسیایی برگزار میشود
بازیهای پاراآسیاییAsian Para Gamesواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که هر چهار سال یک بار و بعد از بازیهای آسیایی برای ورزشکاران دارای معلولیت جسمی برگزار میشود متـ . بازیهای آسیایی معلولان
یاسیناواژهنامه آزادیاسینا:منسوب به یاسین,نسبت داده شده به یاسین این اسم ریشه عربی فارسی دارد یاسین(عربی)+الف(فارسی) یاسین نام یکی از سوره های قرآن که به قلب قرآن نیز معروف است یس(یاسین)از رموز قرآن است که تنها خدا و حضرت محمد(ص) از آن آگاهند + الف:حرف نسبت است یاسین نامی است برای پسران اما یاسینا نامی دخترانه میباشد
دیر یاسینلغتنامه دهخدادیر یاسین . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قرای فلسطین نزدیک قدس . و رجوع به القاموس السیاسی شود.
آل یاسینلغتنامه دهخداآل یاسین . [ ل ِ ] (اِخ ) آل یس . خاندان رسول صلوات اﷲعلیه : چون تو بتی گزیدی کز رنج و شرّ آن بت برکنده گشت و کشته یکرویه آل یاسین ؟ناصرخسرو.
یاسین آبادلغتنامه دهخدایاسین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد با 96 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
یاسین التمیمیلغتنامه دهخدایاسین التمیمی . [ نُت ْت َ می ی ] (اِخ ) در روزگار مهدی خلیفه یس التمیمی درموصل خروج کرد و بر بیشتر دیار ربیعه و الجزیرة استیلا یافت و در سال 168 هَ . ق . مهدی گروهی را برای منهزم کردن و کشتن او بدان سوی گسیل کرد و وی با عده ای از همراهانش به
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یاسین طرابلسی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی طرابلسی (ابن یاسین ...) شود.
یاسین آبادلغتنامه دهخدایاسین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد با 96 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
یاسین التمیمیلغتنامه دهخدایاسین التمیمی . [ نُت ْت َ می ی ] (اِخ ) در روزگار مهدی خلیفه یس التمیمی درموصل خروج کرد و بر بیشتر دیار ربیعه و الجزیرة استیلا یافت و در سال 168 هَ . ق . مهدی گروهی را برای منهزم کردن و کشتن او بدان سوی گسیل کرد و وی با عده ای از همراهانش به
یاسین مغربیلغتنامه دهخدایاسین مغربی . [ ن ِ م َ رِ ] (اِخ ) (جامعالدعوات ) نام دعایی از مخترعات بعض ارباب طلسم و افسون و آن چنان است که در بین آیات سوره ٔ یاسین دعاها و ذکرها و آیات دیگر از قرآن مجید خوانده شود. و برای این دعا خاصیت بسیار نوشته است . رجوع به جامع الدعوات کبیر شود.
یاسین مغربیلغتنامه دهخدایاسین مغربی . [ ن ِ م َ رِ] (اِخ ) شیخ یاسین المغربی رحمةاﷲ تعالی از اولیاء و اصحاب کرامت بود اما در صورت حجامی آن را پوشیده میداشت امام نووی از جمله ٔ مریدان و معتقدان وی بوده است و به زیارت وی میرفته است و به صحبت و خدمت وی تبرک میجسته است و نسبت به وی در مقام ارادت بوده به
یاسین الخطیبلغتنامه دهخدایاسین الخطیب . [ نُل ْ خ َ ] (اِخ ) یاسین بن خیراﷲ خطیب عمری (1157-1210 هَ . ق .) مورخی است از علماء و ادباء و شعرای موصل برادر وی (محمد امین ) در منهل الاولیاء برخی از کتب او را بدین سان یاد کرده : (منهج الث
حسن آل یاسینلغتنامه دهخداحسن آل یاسین . [ ح َ س َ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) کاظمی فقیه که در کاظمین به سال 1308 هَ . ق . درگذشت . از فقهای شیعه است . او راست : الاسرار الفقهیه و جز آن . (ذریعه ج 2 ص 53 و...).
دیر یاسینلغتنامه دهخدادیر یاسین . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قرای فلسطین نزدیک قدس . و رجوع به القاموس السیاسی شود.
آل یاسینلغتنامه دهخداآل یاسین . [ ل ِ ] (اِخ ) آل یس . خاندان رسول صلوات اﷲعلیه : چون تو بتی گزیدی کز رنج و شرّ آن بت برکنده گشت و کشته یکرویه آل یاسین ؟ناصرخسرو.