یافت

yāft

معنی

۱. یافتن؛ پیدا کردن.
۲. دریافتن؛ حس کردن.
⟨ یافت شدن: (مصدر لازم) پیدا شدن.

جست‌وجوی دقیق

یافت

لغت‌نامه دهخدا

یافت . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش هوراند شهرستان اهر است که از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4872 تن و مرکز آن ده گنجوبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4

یافت

یافت . (مص مرخم ) یافتن . (از ناظم الاطباء). پیداشدگی . حصول و انکشاف . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . تحصیل کردن . به دست آوردن . دریافت . درک : سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت . (کشف المحجوب ).همه خربندگان خر شده گم یافت خر خواهند و من گم خر

یافت

فرهنگ فارسی عمید

۱. یافتن؛ پیدا کردن.۲. دریافتن؛ حس کردن.&lang; یافت شدن: (مصدر لازم) پیدا شدن.

یافت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

find, finding

یافت

گویش اصفهانی

تکیه ای: bešyošt طاری: bešvošt طامه ای: boyvošt طرقی: bešyošt کشه ای: bešvošt نطنزی: vâšyošt

جست‌وجوی هم‌آوا

اُفت،افت داشتن،افت کردن

گویش تهرانی

کسر شأن (است)،کاسته شدن

هفت هفت

لغت‌نامه دهخدا

هفت هفت . [ هََ هََ / هَُ هَُ ] (اِ صوت ) صدای جرعه جرعه نوشیدن آب ، دم به دم نوشیدن . (یادداشت مؤلف ): ذلج ؛ هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب ).

هفت در هفت

فرهنگ فارسی عمید

= هرهفت

هفت در هفت

فرهنگ فارسی معین

( ~. دَ. هَ) (اِمر.) نک . هر هفت .

حافد

لغت‌نامه دهخدا

حافد. [ ف ِ ] (اِخ ) یکی از قلاع صنعاء یمن ، از حازه ٔ بنی شهاب . (معجم البلدان ).

جست‌وجوی مشابه

یافتجه

لغت‌نامه دهخدا

یافتجه . [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب یافته است که به معنی قبض وصول و حجت و اصل خط باشد : رسم نویسندگان یافتجه ها. (تاریخ قم ص 167). ذکر اطلاق و رهانیدن از ضمان اهل قم را یعنی چون آن کس که ضمان خراج شده باشد و ضمان نامه با

یافتنی

لغت‌نامه دهخدا

یافتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق یافتن باشد: بیعالکفایة؛ خرید چیزی و ثمنش را به یافتنی سابق که بر شخص باشد حواله کردن . (از منتهی الارب ).

یافته

لغت‌نامه دهخدا

یافته . [ ت َ ] (اِخ ) کوهی است در غرب ایران نزدیک خرم آباد میان قلیان کوه و اشتران کوه . (جغرافیای غرب ایران ص 29).

یافته

لغت‌نامه دهخدا

یافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پیداشده . حاصل شده و میسرشده . (ناظم الاطباء). به دست آمده : فریفته تر از آن کس نبود که یافته به نایافته دهد. (قابوس نامه ).- رغبت یافته ٔ کبار ؛ کسی که مردمان

یافتن

لغت‌نامه دهخدا

یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن . پیدا کردن <span class="hl

جست‌وجوی متن

استمرّ

دیکشنری عربی به فارسی

ادامه يافت , دوام يافت , طول كشيد , استمرار يافت

ﭐطْمَأَنَّ

فرهنگ واژگان قرآن

اطمينان يافت-آرامش يافت

اِرتَفَعَ

دیکشنری عربی به فارسی

افزايش يافت , رشد يافت , بالا رفت , ترقي کرد

أَحاطَ بِهِ (أَحاطَ بِهِ عِلْماً)

دیکشنری عربی به فارسی

آگاه شد به , آگاهي يافت به (از) آن (او) , اطلاع يافت از آن (او) , مطلع شد از آن (او)

استولي علي

دیکشنری عربی به فارسی

را قبضه كرد , مسلط شد بر , استيلا يافت بر , فائق آمد بر , سيطره يافت بر

جست‌وجوی هم‌آغاز

یافت آباد

لغت‌نامه دهخدا

یافت آباد. (اِخ ) دهی است از شهرستان ری نزدیک تهران به میانه ٔ مغرب و جنوب غربی آن با 1905 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

یافتجه

لغت‌نامه دهخدا

یافتنی

لغت‌نامه دهخدا

یافته

لغت‌نامه دهخدا

یافته . [ ت َ ] (اِخ ) کوهی است در غرب ایران نزدیک خرم آباد میان قلیان کوه و اشتران کوه . (جغرافیای غرب ایران ص 29).

یافته

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

دست یافت

لغت‌نامه دهخدا

دست یافت . [ دَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) فتح و ظفر و غلبه . (ناظم الاطباء). || فرصت . (ناظم الاطباء). و رجوع به دست یافتن شود. || (ن مف مرکب ) دست یافته . مقهور. مغلوب : این صورت سمج و جسم خبیث کهتر که دست یافت عناصر نیم کار گردون است از کثرت آفات

دشواریافت

لغت‌نامه دهخدا

دشواریافت . [ دُش ْ وارْ ] (ن مف مرکب ) عزیز. دشواریاب . (یادداشت مرحوم دهخدا).

ریافت

لغت‌نامه دهخدا

ریافت . [ ف َ ] (ع اِمص ) ریافة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریافة شود.

زیافت

لغت‌نامه دهخدا

زیافت . [ ف َ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (غیاث ). ناسرگی زر و سیم . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.

گویافت

لغت‌نامه دهخدا

گویافت . (ن مف مرکب ) مخفف گویافته . به معنی صاحب . (آنندراج ). و شعوری آن را به معنی حرامزاده و بدنفس آورده . اما درست نیست و اصل کلمه «کویافت » است یعنی یافته شده در کوی . سرراهی . سقیط و لقیط.

درپیوند

بیشتر بدانید

یافت

yāft

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

گویش اصفهانی

جست‌وجوی هم‌آوا

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ واژگان قرآن

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا