یافتهلغتنامه دهخدایافته . [ ت َ ] (اِخ ) کوهی است در غرب ایران نزدیک خرم آباد میان قلیان کوه و اشتران کوه . (جغرافیای غرب ایران ص 29).
یافتهلغتنامه دهخدایافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پیداشده . حاصل شده و میسرشده . (ناظم الاطباء). به دست آمده : فریفته تر از آن کس نبود که یافته به نایافته دهد. (قابوس نامه ).- رغبت یافته ٔ کبار ؛ کسی که مردمان
یافتهفرهنگ فارسی عمید۱. دستاورد: یافتههای پزشکی.۲. (اسم) [قدیمی] قبض رسید.۳. [قدیمی] پیداشده؛ بهدستآمده.
جمعه هفتمین روز هفته است (/ جمعه روز هفتم هفته است).گویش اصفهانی تکیه ای: ǰomɂa hafdomin ru-ɂe hafda-ha. طاری: ǰumɂa rö-ɂe hafdom-e hafda-ya. طامه ای: ǰume hafdomin ru-we hafda-ɂe. طرقی: ǰumɂa hafdomin rö-ɂe hafda-ya. کشه ای: ǰomɂa hafdomin ri-ye hafda-ya نطنزی: ru-ye âyna hafdomin ru-ye hafda vaha.
یافتهگاهfind-spot/ findspot, find placeواژههای مصوب فرهنگستانمکانی که یک یافته یا اثر باستانشناختی در آن یافت میشود
یافتهنامهguide 3واژههای مصوب فرهنگستانسیاههای از انواع مختلف یافتهها با مشخصههای تمایزدهندۀ آنها
دست یافتهلغتنامه دهخدادست یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که مرادش حاصل و میسر شده باشد. (آنندراج ). کامیاب و بهره مند و مظفر و منصور. (ناظم الاطباء). موفق . مسلط.
دشنام یافتهلغتنامه دهخدادشنام یافته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناسزا شنیده . دشنام شنیده . فحش خورده . فحش داده شده . سرزنش شده . (ناظم الاطباء). شتیم . (از منتهی الارب ).
یافتهگاهfind-spot/ findspot, find placeواژههای مصوب فرهنگستانمکانی که یک یافته یا اثر باستانشناختی در آن یافت میشود
یافتهنامهguide 3واژههای مصوب فرهنگستانسیاههای از انواع مختلف یافتهها با مشخصههای تمایزدهندۀ آنها
دریافتهلغتنامه دهخدادریافته . [ دَرْ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی (در معنی فاعلی ) از دریافتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). عاقل . فهیم . بافهم . با ادراک : ابوسهل حمدوی مردی کافی و دریافته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" d
دست یافتهلغتنامه دهخدادست یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که مرادش حاصل و میسر شده باشد. (آنندراج ). کامیاب و بهره مند و مظفر و منصور. (ناظم الاطباء). موفق . مسلط.
دشنام یافتهلغتنامه دهخدادشنام یافته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناسزا شنیده . دشنام شنیده . فحش خورده . فحش داده شده . سرزنش شده . (ناظم الاطباء). شتیم . (از منتهی الارب ).
پیوندیافتهلغتنامه دهخداپیوندیافته . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیوندخورده . ارتباط و اتصال و پیوستگی یافته .